سوسول شدن در سی سالگی

Metro-Man-Style-11-1024x572

تغییر در ظاهری که سال‌هاست به آن عادت کرده‌ایم کار راحتی نیست. مدتی پیش در جایی خارج از ایران تصمیم گرفتم با بهره‌برداری از جامعه‌ای که ناآشنا بودم یک تغییر دکوراسیون اساسی در خودم ایجاد کنم.

بعد از مشاوره با «مارکو» و اطمینان از اینکه می داند و می فهمد چه نوع قیافه ای را حدودا دوست دارم به او گفتم ریش و قیچی دست شما! دروغ چرا، بعد از اینکه کارش تمام شد یک لحظه اشک به چشمانم آمد. آنچنان به نظر خودم غریب آمدم که حتا نتوانستم به ظاهر، لبخند تشکری تحویلش بدهم.

اما بهترین فرصت بود تا از‌‌ همان چند روز آزادی استفاده کنم و با قیافه‌ی جدیدم خو بگیرم، مصمم بودم اینچنین تغییری را تجربه کنم. سوال بزرگ ذهنم این بود: «با این قیافه به ایران برگردم؟» بحث خانواده و دوستان به کنار، فکر می‌کردم منی که همینطوری مشکل ظاهر و سن دارم، با این قیافه‌ی تابلو چه عواقب شغلی در انتظارم خواهد بود. نهایتا با کمی تعدیل دل به دریا زدم و همانطوری برگشتم.

نتیجه برای من عالی بود، گرچه در محیط کاری، همچنان وقتی با خیلی آدم‌ها اولین برخورد را دارم، گاهی جا می‌خورند و گاهی هر دو دقیقه بی‌اختیار یک نگاه به جلوی مو‌هایم می‌اندازند، یعنی حتا نمی‌توانند در ظاهر جلو کنجکاوی شان را بگیرند، ‌ اما دیگر در اثبات خودم ضعف نشان نمی‌دهم و این کار بسیار لذت‌بخش است.

می‌بینم و حس می‌کنم که نگاه آدم‌ها را یکی یکی عوض می‌کنم. خانواده را هم با لبخند باید تعریف کنم، دیده‌اید مادرتان کمی متعجب نگاه می‌کند و با لبخندی پرسشگر اما مهربان می‌گوید: بد هم نیست! (یک جور فحش محسوب می‌شود). بالاخره در میان دوستان و هم کیشان بلافاصله قضیه مقبول افتاد، می‌گفتند به به و نیش من باز می‌شد.

درمجموع امروز حق انتخاب دارم که بین دو آرایش مو، یکی را انتخاب کنم و این در ذات خودش اتفاق بسیار خوشایندی‌ست. برایم مهم‌ترین حادثه، جسارت تجربه‌ی یک صورت جدید بود و از نگاه من، همین اتفاق کوچک در این روزمرگی حاکم نیست.

هفت – هشت سال پیش که به عنوان نماینده‌ی فروش یکی از شرکت‌های قَدر و تراز اول خصوصی و غیر وابسته‌ی ایرانی فعالیت می‌کردم، ‌ روزی برای اولین بار یکی از سه نفر مدیر اصلی شرکت را در اتاق کارش ملاقات کردم. جوانی سی و اندی ساله و خوش لباس و خوش‌رو. اما هیچ کدام از این فاکتور‌ها نبود که توجهم را جلب کرد، بلکه آرایش موهای این مرد جوان مهم‌ترین نقطه‌ی تفاوت او بود (هست).

من تا آن روز ندیده بودم که مدیری در آن سطح با موهای ‍ژل‌زده و رو به بالا پشت میز کارش بنشیند. تکلیف دولتی‌ها و وابستگان شان که معلوم است، ‌ گویی زنده‌ماندن شان بستگی به حفظ ظاهر و سلام و صلواتشان (چه با اعتقاد و چه بی‌اعتقاد) ‌ دارد، اما غیر از آن‌ها هم، هنوز که هنوزه کمتر سازمانی هر چقدر هم که مستقل باشد به قابلیت‌های یک جوان مْدپوش‌، آن هم مدپر ژل زده اتکا می‌کند. البته مدیر مورد بحث، جزو سهام‌داران عمده و بنیان‌گذاران مجموعه به حساب می‌آمد که با تکیه بر همین امتیازات توانسته بود توانایی‌هایش را با حفظ ظاهر دلخواه به رخ بکشد.

اما در این چندسال گذشته، گاهی در مراودات کاری یا خصوصن در نمایشگاه‌های تجاری با افرادی در سطوح ارشد مدیریتی مواجه می‌شوم که‌‌ همان شرایط بالا را دارند، ‌ یعنی جدا از خوش‌پوشی محسوس، علائم کاملن نوینی (در مقیاس ایرانی!) در ظاهرشان هویداست، که مهمترینش هم می‌تواند آرایش مو و صورت باشد.

راستش این همه به مذاق من یکی خیلی خوش می‌آید چرا که سالهاست بعضی از هموطنانم مانند بازیگران یک سیرک بزرگ درآمده‌اند که برای عبور از فیلترهای‌ متفاوت، نقش بازی می کنند و  خودشان هم نقش شان را باور کرده‌اند.

این خیلی اتفاق ناخوشایندی‌ست که حتا در بین افراد روشن و متفکر جامعه می‌بینی که قضاوت بر مبنای ظاهر، به صورت یک سنت درآمده و خیلی‌ها بسته به درجه‌ی آزاداندیشی شان از یک شلوار جین ساده گرفته تا رنگ پیراهن و نهایتن آرایش مو را مصداق عدم استحکام شخصیتی و توانایی حرفه‌ای فرد به حساب می‌آورند، فردی که اکثرا کمترین اطلاعی از دانش و توانایی او ندارند.

۳۵ درجه

https://web.telegram.org/#/im?p=@marderoozmedia

Written By
More from کیوان
نمی دانستم بلوغ یعنی چه؟
شاید تنها گله ای که به پد رو مادرم دارم این باشد...
Read More