از دروه قاجار که پای درباری ها، تجار و محصلین به غرب باز شد و با دگرگونیهای تمدن غرب آشنا شدند این آرزو در دل بعضی از آنها جای گرفت که عناصری از آن را وام بگیرند. البته این وامگیریها و کپی کردن ها در وهلهی اول شبیه تقلید و نمایی ساده از مدرنیزاسیون بود ولی بعدها جدیتر شد. و صد البته مخالفتها نیز آغاز شد.
ناگفته نماند که اختراعات و اکتشافات و عادت های جدید زندگی مقدم بر همه در داخل همان کشورهای سازنده با مخالفت نمایندگان سنت های قدیمی روبرو می شد. بی تردید مخالفت ها در سرزمین های نظیر ما که بدون هیچ پیشزمینه آموزشی و فرهنگی این نوآوری ها را اکتساب می کردند بیشتر و ریشه دار تر بود. تاریخِ قدم به قدم و کند 150 سال گذشته ایران شاهد انواع مخالفت ها برای پذیرش پدیده های جدید بوده است.
مخالفت با آموزش و پروش به شیوهی امروزی، مخالفت با علم پزشکی و واکسینه کردن کودکان در برابر بیماریها و نهی استفاده از فناوریهای روز مانند رادیو و گرامافون شاید 100 سال پیش اتفاقی کمابیش عمومی و جهانی بود ولی در بعضی کشورها و از جمله ایران همچنان به اشکال و بهانه های مختلف ادامه دارد.
این روزها با وجود شتاب وسیع در گسترش و مصرف بسیاری از تکنولوژی های جدید نظیر اینترنت همچنان پرهیز و ممنوعیت در لایه های قدیمی تر نمایندگان جامعه تبلیغ می شود. اما همه می دانیم که در تمامی این سالها، وسایل جدید با همه ممانعت های ممکن، جزو لاینفک زندگی شده اند.
اما نکتهای که من تا چندی پیش نشنیده و نخوانده بودم، مخالفت با شناسنامه بود. ابراهیم یونسی- مترجم و نویسندهی نامدار- در گفتگویی با مجلهی چیستا میگوید: «آن وقت که سجل احوال به شهر ما آمد، قیل و قال زیاد بود. عدهای از علما معتقد بودند که سجل شرعی نیست و گرفتنش حرام است. چه معنی دارد که هر کس و ناکس اسم زن و بچۀ آدم را بداند؟ عدهای هم میگفتند خداوند خود در سورۀ الفیل از سجل یاد کرده است ( و ترمیهم بحجاره من سجیل) و منع شرعی ندارد …»
گویا بسیاری از خانوادهها برای زنان و دختران خود شناسنامه نمیگرفتند و یا پس از دریافت شناسنامه، گم و گورش میکردند، اما شناسنامهی پسران را – از ترس سربازی- یا نمیگرفتند و یا گرفتنش با فریبکاریهای فراوان همراه بود.
یونسی میگوید:«… برای این که بچه در سربازخانه تلف نشود، انواع دوز و کلکها را میزدند؛ گاه پیش میآمد که در شناسنامه اختلاف سن پدر و پسر یکی دو سال بیش نبود… زنها این نگرانی را نداشتند. بنابراین شناسنامه را گرفته و نگرفته دور میانداختند. تا این که برای این عمل هم تهدیدی تراشیدند. کدخداها اعلام کردند که هر دو سه سال یکبار رضاشاه سجلهای همه را میخواهد و شخصا میبیند؛ وای به حال کسی که شناسنامهاش را گم کرده یا دور انداخته باشد، آن وقت علاوه بر جریمۀ مقرر (پنج تومان و دو ریال) جایش در محبس قصر قجر است! آن وقت بود که زنها سجلها را در کهنهای پیچیدند و انداختند ته یخدانها و مجریها، با خرت و خورتهای زنانهشان»
نخستین شناسنامه ایرانی (که در آن زمان سجل نامیده میشد) در دوران قاجار و در تاریخ ۳ دی ۱۲۹۷ برای دختری به نام «فاطمه ایرانی» صادر شد.
منبع: چیستا : تیر 1377، شماره 150