برکت ماه نوِامبِر و حرکت انسان دوستانه و سبیل پرور مُوامبِر بهانه ای شد تا به سبیل به شکل جدیدی نگاه کنیم و چند خاطره :
1 – حدوداً 14 ساله بودم که متوجه شدم می توانم یکسری چیز ها را در چهره بالا و پایین یا حذف کنم و زیباتر به نظر برسم. اولین چیزی که جلوی آیینه خودش را نشان می داد سبیل همایونی بود. خوب سبیل را چی کار می کنند؟ درست است شیو می کنند. خوب یک دختر 38 کیلویی 14 ساله برای اولین بار اگر سبیل کرک مانند خود را بتراشد چه می شود؟ درست فهمیدید. می زند بالای لب را می برد و به مدت یک ماه مثل گاو پیشانی سفید آثار شیطنت نه چندان مقبول خود را همراه دارد. که حتی مرور خاطرات آن یک ماه غمناک است بد جور.
2 – دوستی داشتم کرمانی با لهجه ای شیرین. در نوجوانی در یک اقدام انتحاری و اشتراک مساعی با دختر عمه اش سبیل ها را به باد می دهند. پدرش بعد از با خبر شدن از ماوقع به خانه عمه می رود و با خواهر دعوایی اساسی می کند که سبیل و ناموس شوخی بردار نیستند. نکته ماجرا آن است که عمه هنوز که هنوز است می گوید: “به خاطرِ سبیلا دختروو اوومده با من دعواااا کِرده”.
3 – خاطره سوم یک خاطره جمعی است. شما یادتان نمی آید قدیم ها نه تنها قبل از عقد بین زوجین «اتفاقی» نمی افتاد حتی بعد از عقد هم اصل بر آن بود که تا روزعروسی٬ «اتفاقی» نباید بیفتد. برای همین بین سبیل و اتفاقات! زناشویی٬ رابطه ای محکم برقرار می کردند. عروس خانوم برای مراسم عقد همان سبیل ها را حفظ می کرد با این تفاوت که آرایشگر دکلره شان می کرد تا کمتر توی چشم بزنند. سبیل ها می شد چیزی شبیه سبیل های استاد محمود دولت آبادی، زرد و پر پشت و جادار و مطمئن.