گفته می شود بخش بزرگی از از طلاق ها به خاطر نارضایتی جنسی است. آیا واقعا همه روابط عاطفی زوج ها بر مبنای رابطه جنسی شکل می گیرد؟ پایداری این رابطه به چه چیزی بستگی دارد؟ چرا بعضی ها خیانت می کنند؟ چرا با اینکه خیانت می کنند ادعا می کنند همدیگر را دوست دارند؟ چرا گاهی از هم خسته می شوند و در نهایت اصلا چرا می خواهند با هم بمانند؟
رابرت استرنبرگ روانشناس آمریکایی سه عنصر اساسی را در یک رابطه عاطفی تشخیص می دهد.
1- صمیمیت و دوستی
بعضی نشانه ها برای این که حس کنید شریک زندگی تان، دوست صمیمی شما هم هست عبارتند از:
در کنار هم شاد هستید.
به فکر راحتی و رفاه هم هستید و به هم توجه دارید.
در مواقع حساس می توانید روی همدیگر حساب کنید.
درک مشترکی از مسائل دارید یا به اصطلاح با هم تفاهم دارید.
می توانید با هم درددل کنید.
از نظر احساسی تکیه گاه هم هستید.
در زندگی همدیگر جایگاه ویژه ای دارید.
2- شور و اشتیاق:
این شور و اشتیاق عمدتا به واسطه جاذبه جنسی به وجود می آید. شاید بتوان آن را آرزوی وصال نامید. این تمایل می تواند جسمی یا ذهنی باشد که اغلب مخلوطی از هردو حالت جاذبه فیزیکی و تاثیر روانی است. معمولا این طور که عصب شناسان و روانشناسان می گویند ترکیبی از غرایز تولید مثل، عوامل فرهنگی و تربیتی می تواند تعیین کننده در میزان و شکل این اشتیاق باشند. میزان تمایل به معشوق و این که اصلا عاشق چه کسی با چه ظاهری یا چه رفتاری بشوید به شدت از تاریخچه ژنتیکی شما، فرهنگ جامعه (مثلا تعریف امروزی از مرد یا زن زیبا و خوش تیپ ) و تربیت خانوادگی تان تاثیرپذیر است.
3- تصمیم به با هم ماندن / تعهد و وفاداری
این زاویه ی تشکیل دهنده عشق، برای کوتاه مدت همان تصمیمی است که در مورد طرف مقابل گرفته می شود که حتی می تواند یک طرفه هم باشد. این که از کسی خواستگاری کنید یا به هر شکلی او را عشق تان، دوست پسر/دختر یا شریک زندگی خود بنامید نشان دهنده ی جایگاه طرف مقابل در زندگی شماست. این فاکتور در دراز مدت خودش را به صورت تعهد و وفاداری نشان می دهد. این که بعد از گذشتن سال ها شریک زندگی تان همچنان جایگاه ویژه اش را در زندگی شما داشته باشد، نشان دهنده پایدار بودن این گوشه از مثلث عشق است.
این که عشق دچار بحران می شود می تواند دلایل مختلفی داشته باشد زوج ها با هم تفاهم ندارند یا از نظر جنسی با هم مشکل دارند یا بعضی ها نمی توانند برای مدت طولانی متعهد و وفادار بمانند. با کم و زیاد شدن هر کدام از فاکتورها مثلث عشق از تعادل خارج می شود.
پروفسور استرنبرگ توضیح می دهد که عشق مثلثی است متساوی الاضلاع که به هر سه ضلعش نیاز دارد. می شود دید که با کم شدن یا محو یکی از این ابعاد رابطه از تعادل خارج می شود و به اصطلاح یک جای کارش می لنگد:
عشق کور: یا همان عشق در نگاه اول; با یک نگاه یک دل نه صد دل عاشق شدن. در این حالت آرزوی وصال به تصمیم به با هم ماندن می انجامد بدون اینکه دوستی و تفاهم لازم به وجود آمده باشد.
عشق رمانتیک: که همدلی و دوستی، بعلاوه ی اشتیاق و کشش جنسی هر دو در طرفین وجود دارد. اما به هر دلیلی امکان زندگی مشترک بین دو دلداده وجود ندارد. پروفسور استرنبرگ مثال رومئو و ژولیت را برای این حالت می آورد که در تاریخ عشاق شرقی می شود گفت سرگذشت لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد یادآور این عشق در حالت افراطی اش بوده اند.
زندگی مشترک: آنچه پروفسور استرنبرگ آن را زندگی مشترک بی شور جنسی می نامد، حالتی است که در بسیاری از ازدواج ها در جوامع سنتی دیده می شود. وضعیتی که دو طرف به هر دلیلی که با هم ازدواج کرده اند علیرغم این که تمایل جنسی بین شان وجود ندارد به زندگی مشترک شان ادامه می دهند. دلایل این با هم ماندن در جوامع مختلف می تواند ملاحظات فرهنگی، اقتصادی، عرف، نگرانی برای فرزندان یا حتی مناسبت های سیاسی بوده باشد.
به نظر می رسد هرچند برقراری تعادل بین این سه زاویه در طول زمان همیشه ممکن نیست اما آگاهی به وجود این سه مورد در رابطه عاطفی می تواند کمک موثری به داشتن رابطه ای پایدار و امنیت عاطفی باشد.
اگر می خواهید ببینید در رابطه تان چقدر از هر فاکتور وجود دارد می توانید از لینک زیر خودتان را تست کنید.
http://www.mhhe.com/socscience/hhp/fahey7e/wellness_worksheets/wellness_worksheet_032.html