نویسنده و شاعر امریکایی Rick Belden در مقاله ایی با عنوان « من مرد خیلی حساسی هستم» از تناقض کمابیش عمومی می گوید که در زندگی مردانِ امثال خودش وجود دارد: «اسیر مشکلی هستم که از کودکی تاکنون گریبان مرا گرفته است: چطور می توانم هم خیلی حساس باشم و همچنان نشان دهم که یک مرد هستم؟»
او در مقاله اش برای اینکه به طور مشخص خوانندگان را درگیر موقعیت خود نماید از آخرین ماجرای عشقی خود حرف می زند. « از چند سال پیش تلاش کردم به یکی از همکاران مونث در محل کار خودم که به خوبی او را می شناختم نزدیکتر شوم و به آرامی نشان دهم که علاقمندی من به او می تواند بیشتر از یک دوست و همکار باشد»
Rick belden به خاطر شخصیت حساس خودش با صبر و حوصله سعی می کند زمینه های آشنایی اش با زن مورد علاقه اش را به مسائل شخصی تر هدایت کند. برای همین یکی از کتاب های شعر خودش را به او تقدیم می کند تا شاید همکارش با خصوصیات و افکار درونی او بیشتر آشنا شود.
مدتی گذشت. او نه فقط برای کنجکاوی اش به عنوان یک نویسنده بلکه به خاطر اینکه می خواست بداند آیا زن دلخواهش از شیوه بروز افکارش در کتاب استقبال می کند به خودش اجازه داد تا بالاخره در یک فرصت مناسب نظر همکارش را در باره کتابش جویا شود. نویسنده ظریف و شکننده سخت هیجانزده بود و کاملا فراموش کرده بود که چه خطری در کمینش است.
وقتی که از زن دلخواه و در حقیقت دوست صمیمی اش پرسید نظرت چیست او در چشمان وی نگریست و گفت: « من فکر می کنم به عنوان یک مرد زیادی حساس هستی».
مشخص است که این جوابی نبود که او بی صبرانه انتظار می کشید. اصلا هیچ مردی هرگز آرزو نمی کند که این نوع قضاوت را بشنود بویژه از زنی که جرئت کرده است قدم های اولیه برای نشان دادن دلبستگی اش را بروز دهد.
تجربه دردناکی بود ولی وقتی Rick Belden خاطراتش را مرور می کند به سرعت در می یابد که این اولین بار نیست که به او گفته می شود « تو زیادی حساسی – باید دست از حساس بودن برداری» و لیست صفت هایی منفی که تمام عمر به آن متهم شده بود نظیر خجالتی، پوست نازک، بی عرضه، سوسول و … در برابرش رژه رفت. در اغلب موارد، به او حکم و یا تلقین شد که: « تو یک چیزی ات می شود و بهتر است به فکر چاره ایی برای خودت باشی».
پسران و مردان چون او معمولا در دنیای خشن و محکمی که جامعه و معمولا خود مردان، به خودشان تحمیل کرده است توسط زورگوها در مدرسه یا در محیط کار و حتی در جمع دوستان مورد توهین و سرزنش قرار می گیرند. تجربه ناراحت کننده ایی که نه تنها آنها را وا می دارد تا از مردم دوری گزینند بلکه از خودشان هم منزجر باشند.
راه حل شخصی Rick Belden این بود که تا سر حد امکان، شخصیتش را پنهان سازد تا بتواند مثل آدم های نامرئی به زندگی اش ادامه دهد. دلشکستگی که آخرین رابطه دوستی با یک زن نصیبش کرده بود، دلشکستگی تازه و منحصر به فردی نبود.
او دیگر یک کودک، نوجوان و حتی یک مرد جوان نیست. او پا به سن گذاشته است و به مرور یاد گرفته است تا با سپری از انکار که دور خود درست کرده رنج کمتری برای خودش تدارک ببیند. البته این نوع فرار و یا حتی انکار وضعیت، به خودی خود در نهایت وضع را از آنچه هست بدتر می کرد.
وی در ضمن بخش قابل توجهی از شرمساری و گناهی که از کودکی نصیبش شده بود را به خودش نسبت می دهد.
البته این اواخر به خاطر حضور اینترنت و فرصت جستجویی که در آن وجود دارد اطلاعات دلگرم کننده ایی برای این نوع مردان فراهم آمده است. او متوجه شد که خصوصیات او یک بیماری نیست و به نقل از نویسنده کتاب «افراد حساس» Elaine Aron تقریبا بین 15 تا 20 درصد زنان و مردان، آدم های بسیار حساسی هستند.
Rick Belden, I Am a Highly Sensitive Man
“Highly Sensitive Men: The ‘Hidden’ HSPs?”