به لاس وگاس انواع تهمت ها و لقب های شیطنت آمیز زده اند ولی اساس جذابیتش مربوط است به ذاتِ زیاده طلبِ بشر … خوش شانس بودن در لاس وگاس یک آرزوی همگانی است و برای همین میزبان مردم سراسر نقاط زمین است. من ولی می خواهم اسمش را بگذارم شهر وارونه چون دلایل جالب زیادی در شهر برای این لقب یافتم.
لاس وگاس قرار است مرکز تفریح باشد ولی عملا سومین مرکز برگزاری کنفرانس و متینگ های علمی و صنعتی در امریکا است و هر روز نه تنها شاهد ورود هزاران توریست است بلکه میزبان دهها کنفرانسِ موسساتی نظیر انجمن پزشکان ریودوژانیرو تا اتحادیه دبیران مسکو تا مخترعین نرم افزارهای کره جنوبی و حتی فرقه های مذهبی عجیب و غریب نیز می باشد.
من و همسرم برای ارئه یک پروژه به متخصصین و سرمایه گذاران یک سمینار، تصمیم گرفتیم به این سفر هم فال و هم تماشا برویم.
لاس وگاس از همان ابتدا و از فرودگاه نشان داد که سیستم وارونه ایی دارد. در فرودگاه به دنبال اتوبوس های معمولی می گشتیم که ما را به درون شهر ببرد. قیمت اتوبوس بیش از حد معمول بود و برای همین قیمت یک تاکسی را جویا شدیم و ناباورانه پی بردیم که تاکسی ارزانتر است.
به طور اتفاقی قبل از سوار شدن از راننده یک لیموزین هم پرسیدیم که چند می گیرد و با تعجب فهمیدیم ارزانتر از بقیه وسایل حمل و نقل شهری است. با ذوق و شوق سوار شدیم و در بین راه به این فکر بودیم که یک متل در نزدیکی شهر بگیریم که ارزانتر تمام شود. جلوی یک ساختمان یک طبقه درب و داغان در نزدیک شهر ایستادیم و معلوم شد کمترین قیمت کرایه اتاق 90 دلار برای هر شب می باشد.
شاید جو شهر و طمع و اشتیاقِ زودتر رسیدن به قمار باعث شد که دل به دریا بزنیم و به یک هتل داخل شهر برویم. اولین قمارخانه/ هتلی که دیدیم با راننده لیموزین خداحافظی کردیم و دوباره از تعجب کم مانده بود شاخ در بیاوریم. چون قیمت ماندن در این هتل عظیم برای هرشب به همراه یک شام و یک ژتون ورودی به برنامه رقص و نمایش، در مجموع 45 دلار شده بود.
این ماجرا در طی 3 شب گشت و گذار در بین قمارخانه ها مدام تکرار می شد. در دکه های روزنامه های شهر که ردیف های بیش از 10 تایی جعبه های آهنی بودند به جای اخبار شهر و کشور٬ فقط تبلیغاتِ خرید روسپیان چاپ شده بود.
5 صبح استیک می دادند و 5 بعدازظهر بوی تخم و مرغ و بیکن سرخ شده در خیابانها و رستوران قمارخانه ها می پیچید. در درون قمارخانه ها هم ماجرا به همین منوال بود. غذا و تفریحات تقریبا مجانی بود تا وارد هتل ها شوی و بمانی و ببازی.
دختران مینی ژوپ پوش و در بعضی از قمارخانه ها تقریبا از بالاتنه لخت، مشروب مجانی برای قماربازان سرو می کردند. البته به طور عادی و در حین باختن شاید هر 15 دقیقه یک مشروب نصیبت می شد ولی به محض اینکه صدای ماشین قمار در حین پرداخت مقداری پول در می آمد یا سر میز برنده می شدی بلافاصله در طی 15 دقیقه آنقدر مشروب به خوردت می دادند که از جایت تکان نخوری و هر چه در آوردی را همانجا ببازی.
بر طبق کنجکاوی های همیشگی به مغازه های بین هتل ها سرک کشیدیم و بدون استثنا همه شان مجهز به دسستگاه های قماربازی بودند و فرق نمی کرد که در داروخانه هستی و یا در کلیسا، چون هر کدام شان به بهانه ایی، مسیر باختن مداوم را برای توریست ها هموار می کردند.
برای پروژه مان چندین علاقمند پیدا شد و آدرس های تماس رد و بدل شد ولی لاس وگاس وارونه، هنوز جیب مان را کاملا خالی نکرده بود. از روز دوم به بعد یاد گرفتیم به دور از محوطه عمومی می توانیم به قسمت های بی سرو صدای کازینوها وارد شویم و چشم تان روز بد نبیند شاهد قمار زنان و مردان بسیار سالخورده ایی بودیم که به زور انگشت ناتوان شان٬ شانس بردن با ماشین را آزمایش می کردند و البته ژتون های این افراد به جای یک دلاری های ما، همگی 100 دلاری بودند.
تصور اینکه یک خانم حدودا 90 ساله در ظرف 3 دقیقه بیش از 3600 دلار بدون هیچ احساس ناراحتی درون ماشین های ( جک پات) کازینو بریزد به راحتی پذیرفتنی گشت وقتی که در روز سوم پای مان به یک قمارخانه مجلل دیگر باز شد. قمارخانه ایی که در فضای عمومی، افراد به راحتی دهها هزار دلار را شاید ظرف چند دست بازی بین میز رد و بدل می کردندد و اابته هر از گاهی هیجان و شادی قمار بازانِ خوش شانس نیز شنیده می شد.
تنها چیزی که در لاس وگاس وارونه نبود حرص و طمع ما توریست های سراسر جهان بود که تمامی نداشت. کلنجار رفتن با خودمان و وسوسه بختِ بزرگ، ما را وا می داشت که حتی در فرودگاه و قبل از وارد شدن به هواپیما نیز آخرین سکه ها را با خنده ببازیم.