موضوع برمیگرده به ساله ۱۳۸۹ اون روزا من مدیر فروش یک شرکت بزرگ بودم و تو کارم موفق با اینکه ۲۳ سالم بود اما چون شرکت مال پسر عمه ام بود مدیر شدم. همون سال من با دختری آشنا شدم رابطه خیلی خوبی داشتیم بعد از سه ماه یعنی اسفند ۸۹ من با پسر عمه ام دعوام شد و از شرکت بیرون اومدم. بیکار بودم با دوست دخترم در میون نگذاشتم و باهاش بهم زدم تا سال ۹۰ که دوباره یه کار تقریبا مناسب پیدا شد.
گفتم برگرد اما گفت نه – چند ماهی گذشت خودش تو یاهو پیام داد قربون صدقش رفتم. دعوامون شد. گذشت تا سال ۱۳۹۱ کارم پیشرفت کرده بود عکس دوران بچگی توی فیسبوک باعث شد دوباره تماس گرفت. باهم حرف می زدیم. عاشقش شده بودم. دیونه شده بودم. نه عقلی نه دانشی. خلاصه براش کادوهای عالی می خریدم ساعت گرون و… اینم بگم که هم من هم اون از خونواده های متمولی هستیم اما من از ۱۵ سالگی از بابام مستقل شدم.
رابطه مون دوباره سر اینکه به یکی دو نفر گفتم دوباره با همیم بهم خورد. بعد از چند ما گفتم رابطه تمامه و کادو ها رو برگردون. اونم برگردوند. اینا مال پاییز ۱۳۹۱ بود دیگه خبری نشد. من از اواسط ۱۳۹۲ دیدم عوض شد. از وقتی شروع به مطالعه کردم بازم هم اخلاقم هم زندگیم دچار تحول اساسی شد – وضع مالی ام هم خیلی بهتر شد – بگذریم چند روز پیش بهش پیام دادم و تولدش رو تبریک گفتم. چند روز باهاش حرف زدم تو فیس بوک. فهمیده عوض شدم اما اعتماد نداره حتی لایک هم گذاشت برام اما تو اینستاگرام فالو نکرد یه راهی جلوم بگذارین یا فراموشش کنم یا داشته باشمش. سپاس از شما. م
میم عزیز سلام
جزئیات را نمی دانم که چرا مدام به هم بر می گردید و علاقه نشان می دهید و بعد دوباره بهم می خورد ولی علاقه وجود دارد و این شرط اول هر رابطه پایدار می تواند باشد. پر انرژی بودن و از نظر اقتصادی با هوش و موفق بودن نشانه حس اعتماد بالای اجتماعی است ولی تکیه بیش از اندازه به موفقیت اقتصادی و اینکه به محض بیکار شدن از رابطه می گریزی نشان از بی اعتمادی به شخصیت و هویت خودت می دهد. خریدن وسایل و کادو استفاده از آنها برای گرم و سرد کردن رابطه هم ادامه همین مشکلی است که گفتم.
دوستت ولی نیازی به موقعیت مالی تو ندارد و وقتی هم که عمل نادرست درخواست کادوها رو کردی پس داد.
اگر می خواهی دوباره شروع کنی باید صبور باشی. میم عزیز پیشنهاد اصلی من به تو این است که با این ماجرا صبورانه و عقلانی تر برخورد کنی. آدم بی قراری به نظر می آیی. از این فرصت ایجاد شده جدید بهترین استفاده را بکن. این بار با متانت و بر اساس تشخیص های جدیدی که ادعا کردی در خودت حس کردی عمل کن.
از خودت بپرس چرا مدام بر می گردی پیش او؟ دلایل جذابیت او چیست؟ آیا از سر ناچاری است؟ آیا رابطه های دیگری داشتی یا می توانی داشته باشی؟ چه چیزهایی در خودت یا اوست که رابطه را به هم می زند؟
به خودت فرصت بده فکر کنی. همه رفتارهایت را بدون قضاوت مرور کن. دنبال آدم بد و خوب نگرد. از خودت و اگر فرصت شد از او بپرس که چه توقعی از هم دارید. صریح و صمیمی باش.
سن هر دوی تان در حال بالارفتن است و تصمیمات تان نیز باید کمی همه جانبه و درازمدت تر باشد. به جز علاقه همیشگی که شما را به هم بر می گرداند دلایلی هم وجود دارد که شما را از هم جدا می کند.
سعی کن این بار با گفتگو و بدون تکیه بر موقعیت اقتصادی ات به او نزدیک شوی.
بهمن