سلام. بیشتر از دو سال از آخرین شکست عشقی که تجربه کردم میگذرد. تجربه آن شکست تلخ، هنوز با من است. به خودم پس از بازگشت به زندگی عادی، قولِ ابدی دادم که پا به دنیای عشق و دلبستگی نگذارم. یقین داشتم که که دیگر فریب احساساتم را نخواهم خورد.
با این همه، از یک ماه پیش دختر خانمی دوست داشتنی که نمیخواهم اسمش را ببرم وارد زندگیام شده است. از زیبایی و هوش و محبت او هر چه بگویم کم گفتم. ولی وقتی که به گذشته فکر میکنم و تکه تکه شدن وجودم را به خاطر میآورم احساس حقارت و چندش خفهام میکند. می ترسم کابوسم تکرار شود. لطفا به من بگو تو بودی چکار میکردی؟
احمد عزیز
بدون شک، واکنش تو در شروع یک آشنایی جدی، پس از شکست سختی که از آن حرف زدی طبیعی است. از من اگر میپرسی باید خیلی صریح اعلام کنم که به نظر من « قلبی که چندین بار نشکند قلب نیست». البته این بدان معنی نیست که روح و روان خود را نسنجیده و بیگدار جریحه دار کنی.
در این دنیای هر لحظه سریع شونده که همه چیز در حال تغییر است توقع ماندگاری و عوض نشدن آدمها ساده لوحی است. اگر انسانی که با او آشنا شدی ارزش گرو گذاشتن عاطفه و احساس عمیق را دارد نترس و با دلبازی تمام بگذار رابطهتان مسیر طبیعیاش را طی کند.
ولی سعی کن یادت باشد که همه سرمایه عاطفیات را به قول انگلیسیها یک جا در یک سبد قرار ندهی. این را هم به خاطر بسپار که روابط بین انسانها یکطرفه شکل نمیگیرد و به همان دلیل، باعث به بن بست رسیدنش نیز یک فرد نیست. همیشه هر دو شخص، سهمی از شکست خوردن یک عشق را باید بپذیرند. با این همه، احمد عزیز نترس و به قلب خود فرصت دوبارهای برای دوست داشتن بده.
بهمن