Bernd Brunner نویسنده عجیب و غریبی است. به نظر می آید قصد اصلی اش این است که نشان دهد چطور می توان منتقد فرهنگ لختی ها بود بدون انکه یک عالم شرم و گناه و عذاب اخروی صادر کرد. اجازه دهید ببینیم او به عنوان یک نویسنده سکولار که خودش در همین محیط ها بزرگ شده است چگونه آن را نقد می کند؟
من در دنیایی بزرگ شدم که شاید خیلی ها آن را با زندگی در بهشت مقایسه کنند… شاید هم شبیه جهنم بود؟ به هر حال٬ معمولا دو و برم پر بود از آدم های غریبه که در ضمن لخت هم بودند.
دهه ۷۰ میلادی قرن بیستم را تجسم کنید و دانشجویان مو بلندی که بی مهابا برای یک لحظه در کوچه پس کوچه های برلین غربی لخت و عور ظاهر می شدند درست مثل آدم های که یکباره در استادیوم ها٬ لخت به زمین بازی می روند… به نظر نمی آمد سیاسی باشند ولی دوست داشتند ولوله در مردم بیاندازند و ارزش ها و عادت های زندگی را تلنگر بزنند. من ولی خردسال تر از آن بودم که توجه ام را جلب کنند.
از همان کودکی وقتی که با پدرو مادرم مدتی را درحمام سونا در فضای بسته و بخارآلود با عده ایی غریبه لخت و عرق کرده به سر می بریدم تا به درون استخر بپریم با وجود آنکه از شنا لذت می بردم ولی نمی توانستم بفهمم چرا این آدمها اصرار دارند بدن شان را لخت در معرض دید همدیگر قرار دهند.
در تعطیلات تابستانی که به جزیره مشهور کروویشیایی « Krk» که پر از آدم های لخت بود می رفتیم و خوب والدین من فکر می کردند با این کار به من می آموزند که مثلا رابطه راحت تری با بدن خود داشته باشم و احساس شرم نکنم ولی همچنان نمی توانستم بفهمم چرا این جزیره و دیدن آدم های لخت که حتی در رستورانها هم در حال غذا خوردن لخت بودند این قدر محبوبیت داشت.
نهضت لخت شدن در ملا عام در مرکز و شمال اروپا در اوایل قرن بیستم کمابیش مدیون افکاری بود که از یک طرف مجذوب هنر کلاسیک یونان بود و از طرف دیگر از احساس رمانتیک اوایل قرن تاسی می جست که دل خوشی از انقلاب صنعتی و دور شدن بشر از طبیعت نداشت. احساس عمومی برای لخت بودن و تماس مستقیم بدن انسان با طبیعت و خورشید نوعی بازگشت به بدویتی بود که از انسان سلب شده بود.
قرار اصلی نهضت لختی ها بازگشت به احساسات طبیعی و حذف قابلیت جنسی بدن بود. بدن و حتی اعضای خصوصی و جنسی قرار بود در بروز هر چه بیشتر در ملا عام تبدیل به اعضای خنثی و غیر جنسی شوند و سمبلی که به جنگ با زدو بندهای کاسبکارانه دنیای صنعتی در باره سکس می رود.
نهضت لختی ها اصرار داشتند که شرم ناشی از لخت بودن به خاطر دور شدن بشر از ذات طبیعی اش است و این نظریه در تمام نحله های لختی گرایی معاصر به قوت خود باقی است. این نظریه در تقابل با میل غریزی بشر است که به طور طبیعی ( و به دور از گونه سنت و مذهب و عادت اجتماعی) با لخت بودن راحت نیست.
در اکثر قبایلی که شیوه زندگی انسان های نخستین را کمابیش حفظ کرده اند نظیر Yanomami که فقط یک تکه کوچک لباس٬ آلت مرد را می پوشاند ولی به محض بیرون افتادن به سرعت توسط مرد پنهان می شود. حتی در قبیله Kwoma در گینه جدید٬ با وجود آنکه زنان و مردان کاملا لخت هستند ولی زل زدن به اندام جنسی تابو محسوب می شود.
محققین رفتارگرا تخمین زده اند که بشر حدوداْ از ۱۰۰ هزار سال پیش داشتن رابطه جنسی در مقابل دیگران را ملغی کرده است. برای بشر٬ شرم به خودی خود بد نیست. شرم و حیا از دیدن و نشان دادن بدن لخت یکی از ویژگی های انسان و حتی یکی از وجوح تمایز انسان با حیوانات دیگر است.
باید این حقیقت را هم در باره شرم در نظر گرفت که وجودش یاعث افزایش لذت هم شده است. نداشتن شرم و آزادی جنسی بی حد و حصر و عشق و سکس آزاد شاید برای جوامعی که همه این رفتارها ممنوع و سرشار از گناه شده است هنوز دست نیافتنی و حتی جالب باشد ولی تصور اینکه اگر شرم در روابط جنسی حذف شود لذت و تنش امیال نیز به درجات پایینی می رسد نیز دور از واقعیت نیست.
ماجرای پوشش کامل در غرب با رشد جمعیت های مانک مسیحی در قرون وسطی شروع شد و حتی شکل افراطی به خود گرفت. ولی از قرن ۱۴ میلادی رفتارهای جدیدی که حاکی از حمام کردن عمومی به صورت لخت را از سر گرفته بود نیز مشاهده شده است. در این بین البته انواع فرهنگ های اجتماعی نیز وجود داشت که هم لخت بودن و هم پوشش داشتن بدن٬ تاکیدات مخصوص خودش را داشت.
همه حرفم این است که قانون ثابت و طبیعی برای درست یا غلط بودن لخت دیده شدن وجود ندارد و فرهنگ و ارزش های هر جامعه ایی تعیین کننده سلیقه ها و ضوابط بشر بوده است. برای همین تلاش نهضت لختی های قرن بیستم و بازگشت به دوره ایی مشخص که فرض می کنند لخت بودن طبیعی بود جای شک و تردید دارد.
در دنیای کنونی با وجود گسترش شبکه های ارتباطی و ابراز هر روز افزاینده٬ لخت بودن و نشان دادن بدن هنوز جذابیت خود را حفظ کرده است. حرف من این نیست که در پشت سر افکار متعصب و محدود کننده محافظه کاران قرار بگیریم و لخت بودن و زیبایی بدن انسان را انکار کنیم و هر نوع بروز بدن را بد بدانیم. به نظر من اصل این است که هر فرد شانس مستقل و سلیقه ویژه خودش را داشته باشد.
خوب است متوجه این حقیقت باشیم که لخت شدن و آزادی عریان شدن همیشه مصادف با پیشرفت نیست. مثلا نمی توان تقلید و تظاهر لختی های سواحل Copacabana beach در ریودوژانیرو را حرکتی طبیعی و آزاد و بدون انگیزه های مصنوعی دید. نگاهی سریع به انسان های جذاب و خوش هیکلی که آزادانه در این سواحل ابراز وجود می کنند نشان خواهد داد که پشت سر این همه ابراز طبیعی یک عالم جراحی دماغ و چانه و باسن و کشیدن چربی بدن از طریق جراحی و خال کوبی و مد لباسِ شنا و … وجود دارد که ماجرا را بسیار دورتر از یک حرکت بی غل و غش طبیعی کرده است.
لختی و بی ججابی بدن منطقاْ بستگی به شیوه زندگی و فرهنگ هر اجتماعی می تواند ارزش گذاری شود و قابل تعریف باشد.اما تعریف همه پسند مدنیت یعنی قابل تحمل بودن برای دیگران در حین بهره ورزی از احساس بسیار مستقل شخصی …
مدونا خواننده معروف که در زمینه ابراز و نمایش بدن از افراط کنندگان و گسترش دهندگان بود این اواخر عکسی از خود نشان داده است که با حجاب کامل برداشته است.
بی شک ملکه موسیقی پاپ مدافع حجاب نیست ولی شاید به طور ضمنی می گوید حالا وقتش رسیده است که باید بهای افراط های قدیم را با پناه بردن به تصورات جنسی در پشت بدن پوشیده بپردازیم؟ آیا باید دوباره از اول شروع کنیم؟
Second Nature
Some thoughts on being naked in public
Translated to english by Lori Lantz
http://www.thesmartset.com/article/article07171401.aspx