خواب دیدم زندانی شده ایم. من بودم و تو. مرغ و خروس و گوسفند هم داشتیم. نمی دانم کجا بودیم. شب بود. خوشحال بودیم و تخم مرغِ بزرگی توی آسمان می تابید. مرغ ها می گفتند «نجات دهنده در آسمان است، دعا کنید سر از تخم بیرون آورد.» و ما بهشان می خندیدیم.
عینکو- زهرا فخرایی – انتشارات حوض نقره – پایین تر از تجریش، باغ فردوس، موزه سینما، کتابفروشی حوض نقره