اعلان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ در خیابانهای امپراطوری اتریش- مجارستان، با هلهلهٔ شادی و غریو میهنپرستی مردم روبرو گشت. در وین، جایی که زیگموند فروید زندگی میکرد نیز، همین حال و هوا برقرار بود. شهروندان به حمایت از امپراطوری بسیج شده بودند. بخشی از این استقبال اولیه ناشی از خوشبینی به پایان زودهنگام جنگ بود و بخشی به خاطر احساسی که با جنگ می آمد نظیر وطن پرستی، وظیفه شناسی رشادت و ایثار…
این هیجان عمومی محدود به مردم عادی نبود. فروید که همیشه از سیاست کناره میگرفت در همان روزها به دوستی نوشت: «برای اولین بار در این سیسال احساس میکنم یک اتریشیام.». اما بعد از گذشت سال اول و تمام نشدن جنگ، اندک اندک توهمات زدوده شد. فروید که هم از رونق کسب و کارش کاسته شده بود و از سویی دیگر دو پسرش در جبهه برای امپراطوری میجنگیدند بر ترس و نگرانی اش از ادامه جنگ افزوده شد. این همه قبل از آن بود که وی سربازان جان به در برده ولی شوکه شدهِ خط مقدم نبرد را دیده باشد.
اولین رمان خانم لیلا قاسمی «هیچوقت» نیز در باره جراحاتِ ماندگار جنگ است. ماجرای رمان با ورود بیتا، قهرمان اصلی داستان، به خانهٔ مهشید، همسایه و مدیر مدرسهٔ دوران کودکیاش آغاز میشود. در طی پذیرایی چندین ساعته، و با نقل مداوم خاطرات سالهای جنگ، خواننده در می یابد که نه بیتا و مهشید و نه هیچ یک از شخصیتهای دیگر رمان، بعد از این همه مدت نتوانستهاند خود را تمام و کمال از تاثیر جنگ خلاص کنند.
فروید که از قبل دربارهٔ یک وسواس رفتاری به نام Repetition compulsion نظراتی را گرد آورده بود با دیدن سربازانی که خاطرات سهمناک جنگ آنها را وا میداشت که کابوسهای ترسناک ببینند، تئوریاش را کاملتر کرد. نظریهای که توضیح میداد چرا سربازان از جنگ برگشته شبها در طی خواب، مدام به بازسازی و تصور مجدد خود در صحنه ها و اتفاقات مهیب جنگ می پردازند. فروید به تاثیر روانی جنگ بر کل جامعه میاندیشید و اینکه جنگ چه تاثیری بر شهروندان می گذارد.
فروید میگوید از تکتک افراد درگیر جنگ در یک کشور، انتظار میرود سطح بالایی از استانداردهای اخلاقی( صرفهجویی در مصرف، بذل و ایثار جان و مال) را رعایت کنند. شهروندان باید راستگو باشند و فریب و نفاق گناهی نابخشودنی تلقی می شد ولی خود دولت ها به خاطر ملزومات دوران جنگ پنهانکار میشوند و نمیتوانند و نمیخواهند شهروندان را از اخبار و واقعیات آگاه سازند. فروید میگوید همین دورویی به تدریج به افراد جامعه نیز سرایت میکند.
نکته جالب دیگر رمان خانم قاسمی، انتخابِ قالبی بسیار مناسب برای بیان داستان است. رفت و آمدهای مداوم بیتا به خاطرات کودکی و دوران جنگ در نظر اول بی دلیل و حتی تلخ و زجرآور به نظر می رسد بویژه آنکه بخش بزرگی از مردم ایران، هرکدام خاطرات ناگواری از دوران جنگ را با خود یدک می کشند اما کم کم با هر یادآوری گذشته، تصویر کاملتری از تاثیر جنگ بر بیتا و مدیرش مهشید نقش می بندد.
خاطره بازی های بیتا شبیه تدارک شرایطی مثل یک اتاق روانکاوی است؛ این اتاق جای معلق زدن و دروغ گفتن و پیچیدهگویی نیست، باید دراز کشید و خود را به خاطرات سپرد. رمان «هیچوقت» گشودن گرههای درهم و برهم شده زندگی دوران جنگ با انگشتان صبور روانکاوِ قصه گویی است که آرام آرام، کتاب زندگی را صفحه به صفحه ورق می زند.
تنها به این ترتیب است که مجالی برای ما خوانندگان فراهم میشود تا با یک دست داستان را ورق بزنیم و با انگشتان دست دیگر، زخمهای کهنه مان را نوازش کنیم زیرا که جنگ چنان داغی نه بر اندام که بر پیشانی جان مان نهاده که شاید تنها راه بهبودمان خواندن، بازخواندن و به یادآوردن کابوسهای آن سالهای مان باشد.
به این ترتیب، کاری که لیلا قاسمی دراولین قصه اش انجام می دهد شاید شبیه بازبینی مداوم کابوس هایی است که سربازان شوکه شده در پایان جنگ در وین می دیدند. فروید و شاید هم نویسنده داستان « هیچ وقت» می گویند آدم های صدمه دیده در ناخودآگاه خود، اتفاقات وحشتناک جنگ را در طی خواب با یک وسواس مکرر Repetition compulsion بازسازی می کنند تا شاید به لحظه های سلامت و آرامش قبل از مصیبت جنگ نزدیک شوند. خاطره های دوران جنگ خانم قاسمی به ما فرصت یادآوری و نزدیک شدن به دوران امن و عادی قبل از جنگ را می دهد.
Reflections Upon War and Death، Jessica Techno
http://modernism.research.yale.edu/wiki/index.php/Reflections_Upon_War_and_Death
نگارش این رمان که از کتابهای مجموعه قفسه آبی انتشارات زاوش است، در خرداد ماه سال 90 به پایان رسیده است.