« بورژوا» مجله ایی که صریح و جانانه از «طبقه متوسط» و افکار پیرامون آن می نویسد. کاری که به هزاران دلایل در ایران از همان دورانِ نویسندگانِ خان زاده ولی بورژوا نظیر صادق هدایت، نادیده گرفته شد.
سالها قبل مطلبی نوشته بودم به اسم «سه توده ایی» که در باره 3 مهندس و بازرگان بازنشسته ایرانی بود و در آن به تاثیرات مثبت و منفی هویت توده ایی که در آنها وجود داشت اشاره کردم.
مطرح کردم که حزب توده عملا یک حزب متعلق به قشر متوسط بود چیزی شبیه به احزاب دمکراتی که در کشورهای غربی می توان شاهدش بود. از خصلت ها و رفتار شهرنشینانه ایی که فرهنگ توده ایی در هوادارانش نضج داده بود نوشتم. از اینکه در رفتار شخصی شان با همسر و فرزندان، مدنی تر بودند. از اینکه در محیط کار، کمی از بقیه سالمتر و پرکارتر و بلندپروازتر بودند… از اینکه سلیقه لباس پوشیدن، علاقه به کتاب و فرهنگ، سفر و کنجکاو بودن و حتی عشق ورزیدن شان بورژوا بوده است.
متاسفانه به این حقیقت هم اشاره کردم که به خاطر اوضاع مربوط به جنگ های جهانی، هم مرزی با روسیه ایی که تغییرات و ادعاهای رادیکال داشت و هزاران دلیل کوچک و بزرگ دیگر، این حزب و اعضا و طرفدارانش از قشر متوسط فاصله گرفتند و حرفها، تصمیمات و واکنش هایی نشان دادند که به نفع خودشان و جامعه نبوده است.
شاید هم قشر کوچکِ طبقه متوسط 70 سال پیش ایران راه های زیادی برای ابراز وجود نداشت. یا مثل صادق هدایت به عنوان یک شهرنشین تحصیلکرده، رابطه اش با ملتش ( که اکثرشان در روستاهای بدون جاده، برق، آب، بهداشت، مدرسه، کتابخانه و انجمن و شورا در فقر و خرافات گیر کرده بودند) به تلخی و یاس می رسید.
یا همچون بخش عظیم مدرسه رفته ها و دانشگاه رفته های فرهنگی و بازرگان به دور شعارهای حزب توده گرد هم آمدند، احساساتی و رادیکال شدند و به دنبال یافتن راه حل های سریعتر و میانبر برای کمک به مردم بودند.
حالا بعد از گذشت نزدیک به یک قرن از شکل گیری جمعیت بورژوای ایرانی، شاید برای اولین بار شاهد مجله ایی هستم که خردمندانه و با تعمد از مرزبندی سنتی و قدیمیِ « زرد و سرخ» نویسی فاصله گرفته است. مجله ایی که به مسائل و بحث هایی دامن می زند که از خیلی وقتها پیش باب طبع روشنفکران نبود.
حرف های زیادی در ارتباط با پیدایش مجله« بورژوا» دارم. اتفاق نازنینی است که کاملاً ذوق زده ام کرده است ولی با این نکته، معرفی ام از مجله « بورژوا» را به پایان می برم: «متاسفانه از همان زمان که فرهنگ یک حزب بورژوایی نظیر «توده» یکباره پوسته سوسیالیستی به خود می گیرد حزبی که بخش اعظم روشنفکران ایران را جذب کرده بود به ناگزیر، بخش بزرگی از تولیدات فرهنگی ایران در 70 سال گشته محدود به اشاعه تفکر، هنر و سلیقه بسیار محدود سوسیالیسم دولتی شد.»
منظور من نفی تاثیرات بسیار وسیع و مثبت حزب توده یا چپ ایران نیست. آنها باید باشند چون نماینده منافع بخشی از اقشار مردم هستند. می خواهم بگویم که حضور سلیقه های سالم بورژوازی نیز به همان مقدار ضرورت دارد چون این اقشار نیز بخش قابل توجهی از جمعیت کشور را در بر گرفته اند. قشر متوسطی که به دمکراسی، مدیریت و رقابت میدان بیشتری خواهد داد. ضرورتی که مجله « بورژوا» سعی در تدوین بخشی از آن دارد.