امنیت یا آزادی؟

از وقتی‌ مادر شده‌ام امنیت سه‌ فرزندم منشأ تضّاد غیر قابل حلی برایم شده است. این روزها امنیت بچه‌ها موضوع روز است و اطمینان خاطر از امنیت بچه‌ها در راس  مقتضیات هر برنامه اجتماعی قرار دارد. در تمامی‌ مدارس تورنتو پرتاب برف به یکدیگر خطرناک اعلام شده و قدغن است.

چندی پیش تمام تابها، سرسره‌ها یا بناهای بازی در پارکها و مدارس را از جا کنده و برده بودند چون با استانداردهای جدید امنیت بچه‌ها هماهنگ نبود. در مدارس تورنتو بچه‌ها اجازه ندارند به هم برف پرت کنند که مبادا کسی‌ خراش بردارد. حتی پارسال، مدرسه‌ای در تورنتو، توپ فوتبال به مدرسه بردن را قدغن کرده بود چرا که کادر مدرسه به این نتیجه رسیده بودند که جان بچه‌ها را تهدید می‌کند.

خود من چندین بار در پارک مورد مؤاخذه والدینی قرار گرفته‌ام که اصرار داشتند نباید به پسرهایم اجازه دهم از درختها بالا روند.

مسئله امنیت دو جنبه دارد. اول اینکه بر پایه غیر قابل انتقاد حفاظت از جان و مال انسانها بنا می شود. و دوم اینکه بر اساس آن  به توجیه یک سری محدودیت ها کمر می‌بندد. و هر گاه که صحبت از محدودیت به میان می اید، خطر تعدی به آزادی مطرح می‌شود.

واقعه ۱۱ سپتامبر مثال بارز این موضوع است. با تکیّه بر اهمیت غیر قابل چالش حفاظت امنیت ملی‌، دولت آمریکا، زیر سایه مجسمه آزادی، به سرعت به آزادیهای فردی و مدنی شهروندانش دست درازی کرد.

چه کسی‌ می‌خواهد امنیت خود را به خطر بیندازد؟ چه کسی‌ حاضرست امنیت فرزندانش را به مخاطره اندازد؟ اینها همه قبول.

ولی‌ اگر لحظه‌ای با من همراه شوید و این داده را رها کنیم، تضادی را که در من می جوشد بیان می‌کنم.

آزادی یک مفهوم مطلق است. هر نوع تعدی به آزادی آنرا نامفهوم می‌کند.

آزادی فضایی است که در آن، استعداد نهانی خود را کشف می‌کنیم. آن فضای سیالی است که در آن میتوانیم خود را پهن کنیم، با دنیا عجین شویم، بالاخره جای خود را در آن بیابیم و شکوفا شویم.

محدودیت ها همیشه مرا به شک می اندازد. خصوصا وقتی‌ می‌شنوم که برای امنیت، سلامت و خوبی‌ ما در نظر گرفته شدند.

از این رو می خواهم بچه‌هایم آزادانه از درختها بالا روند، به هم برف پرت کنند و هرگز هیچ محدودیّتی برای کشف زندگی و  کنجکاوی بی‌حد بچگی خود حس نکنند.

خوب می‌گوئید: اگر افتادند و گردنشان شکست چی‌؟

گفتم که تضاد قابل حلی نیست ولی‌ می دانم که جرأت زندگی‌ کردن توام با انبوه مخاطرات است.

یا باید ریسک را به جان بخریم، یا در قالب داده‌ها، با داستانهای تکراری، عمر را بسر برسانیم.

More from مرجان سروش
چرا می زنی؟
چندی پیش یکی‌ از دوستان مثل بمب جلوی من و پسر یازده...
Read More