خاطراتِ ملک‌الشعرای آمریکا

Photograph © Beowulf Sheehan/PEN American Center

روزی که از طرف کتابخانه‌ کنگره‌ آمریکا با من تماس گرفتند در حال حمل سبد خرید مایحتاج خانگی از ماشین به درون خانه بودم. آنها در تماس تلفنی‌شان بدون این در و آن در زدن مستقیم رفتند سر اصل قضیه و گفتند: « آقای چارلز سیمیک، پیشنهاد ملک‌الشعرایی کشور به شما برای پذیرش یک شغل نیست بلکه یک مسئولیت  ملی است». بهت ناشی از شنیدن این خبر ذهنم را کاملاً در هم پاشید ولی بدون آنکه پاکت خرید از دستانم بیفتد به آنها گفتم که اجازه دهند در باره‌  پیشنهادشان کمی فکر کنم.

شنیده بودم که زندگی شلوغ، مسافرت‌های مداوم و برنامه‌های پر طمطراق برای افزایش علاقه مردم به شعر، از وظایف شاعر رسمی کشور است. ولی من کجا و دنیای شلوغ ملک الشعرایی کجا؟ اولین احساسم این بود که این قبا، وصله‌‌ی تن من نیست.»

٣٧ سال گذشته زندگی‌ام را در یک روستا در ایالت «نیوهمپشایر» سپری کرده بودم چون می‌خواستم با صدای خروس بیدار شوم و شب‌ها در همهمه‌ واق واق سگ‌ها بخوابم. تصمیم گرفتم صبح زود جواب منفی‌ام را به آنها اطلاع دهم ولی فرزندانم گفتند سخت پشیمان خواهم شد. در شگفتی تمام، تذکر فرزندانم بر من کارگر افتاد.

از وقتی دعوت  به کاررا پذیرفتم تا چندین هفته صدای زنگ تلفن خانه قطع نمی‌شد. مصاحبه‌های تلفنی و شخصی، حضور در برنامه‌های رادیوی و تلویزیونی و صدها ایمیل و نامه، زندگی آرام سابقم را از این رو به آن رو کرد. صندوق پستی‌ام پر شده بود از کتاب‌ها و دست‌نوشته‌هایی که شاعران ارسال کرده بودند تا از نظر من درباره‌ی‌‌ آثارشان آگاه شوند.

از من خواستند که در مجمع سالانه‌ی بازرگانان تگزاس شعر بخوانم، در بستنی‌فروشی معروف نیویورک باید در حین خوردن یک بستنی بزرگ دیده شوم و یا در قصابی، در حالی که قصاب در حال قطعه قطعه کردن جسد یک حیوان بیچاره است برای عکاس ژست بگیرم. چندین بار نیز به میهمانی‌های کاخ سفید دعوت شدم، ولی از آنها سر باز زدم.

فکر می‌کردم بعد از چند ماه سر و صداها می‌خوابد، ولی دریغ از آرامش. سال‌های متمادی در مقالات انتقادی می‌خواندم که شعر در آمریکا خریداری ندارد و خودم به عنوان یک استاد دانشگاه از بی‌مهری آشکار دانشجویان نسبت به شعر دلگیر بودم. در حین آنکه شعر جدی در حال از دست دادن رابطه اش با مردم بود ولی در این میان، اشعار میهن‌پرستانه و جملات قصار طرفدار زیاد پیدا کرده بود.

با وجود آنکه آموزش ادبیات در مدرسه‌ها کاهش فاحش داشته است و هر سال از جمعیت کتابخوان کشور کاسته می‌گردد، ولی در حال حاضر بیشتر از هر زمانی در آمریکا شعر نوشته و خوانده می‌شود. با ناباوری ولی با میمنت تمام باید اعتراف کنم  وضعیت شعر و علاقه‌مندان به آن کاملاً بهتر شده است.

آیا انگیزه و گرایش جدید به شعر و ادبیات، در حقیقت پاسخی است به جستجوی انسانها برای یافتن معابد و نیایشگاه های جدید؟ آیا به دنبال آرامشی می‌گردند که در باورهای سنتی نمی‌توانند بیابند؟ به نظر می‌رسد با وجود انتخاب مسیر جنگ و خشونتی که آمریکا در سال های گذشته طی کرده است، تمایل به شعر، واکنشی صلح‌آمیز است.

نگاهی اجمالی به هزاران وبلاگ ویژه‌ شاعران و صدها مجله‌ اینترنتی مخصوص برای شعر، گواهی‌دهنده‌  موج فراگیری است که در امریکا ایجاد شده است.

اگر از من که در صحنه شعر کشور حضور فعالی داشتم بپرسید به شما می‌گویم که در حال حاضر چیزی امیدوار‌کننده‌تر و جالب‌تر از شعر و شاعری در آمریکا وجود ندارد. برای همین، در دوره‌  یک ساله ملک‌الشعرایی من، برنامه‌ مشخصی اجرا نکردیم چون به اعتقاد من، شعر آمریکا احتیاج به کمک ندارد.

 

I spit on fools who fail to include
Breasts in their metaphysics
Star-gazers who have not enumerated them
Among the moons of the earth…
They give each finger
Its true shape, its joy:
Virgin soap, foam

On which our hands are cleansed.

A poem by Charles Simic

منبع:
The New York Review of Books , Confessions of a Poet Laurea

More from ترجمه ونداد زمانی
سور خوانا، اولین راهبه‌ی فمینسیت
در اواسط قرن 17 میلادی، «سور خوانا» یک نجیب‌زاده‌ی اسپانیایی ساکن مکزیک،...
Read More