دیروز علی دو تا صد آفرین گرفت! علی به کلاس چهارم میرود. پارسال هم علی روز اول و دوم و سوم، هزار آفرین و صد آفرین و آفرین گرفت! امروز علی قبل از رفتن با تردید از من پرسید:
فکر میکنی امروز هم به خوبی دیروز باشه؟
گفتم: انشا لله هست.
علی همیشه روزهای اول مورد تشویق معلم هایش قرار می گیرد. روزهای اول، روزهای معرفی و دیدن بچه هاست. روزهایی که هنوز معلم فرصتی برای دیدن روحیه های فردی بچه ها، مثل خصلت همکاری، رهبری و خیالپردازی را دارد. یا متوجه توانایی های ذهنی غیر از قدرت حافظه است، مثل توانایی استدلال، قصه گویی و ایجاد ارتباط. اما …
روزهای اول، روزهای خارج از برنامه ها و کتاب ها و دستور العمل هاست.
پر از عزیزم و پسرم و گلم.
خوب پسرم تو چه کاره میخواهی بشی؟
تابستان چه کارها کردی؟
کجاها رفتی؟
اما از هفته دوم ماجرای مدرسه برای خیلی از بچه ها سخت میشود.
و برای خیلی از معلم ها و پدر و مادرها نیز.
وقتی معلم بینوا با ٣٠ تا بچهِ «فول پاورد بای چیپس اند چاکولت» در اتاق های ٣ در ۴ خانه های کلنگی که به جای ساختمان مدرسه رهن شده اند، در یک تقلای فرساینده بین آرام نگه داشتن بچه ها و درس دادن، باید جان بکند.
و پدر و مادرها بین سیستم آموزشیِ خواندن و نوشتن جدید و قدیم گیج میزنند.
و بچه های بیچاره بین این هر دو!