پله، فوتبال و خدا

این سومین باری است که از مجله اینترنتی « گفتگو» که مصاحبه های صریح و صمیمی با شخصیت های معروف تهیه می کند مطلبی را برای شما انتخاب کردیم. مجله « گفتگو» این بار به سراغ  مشهورترین فوتبالیست دنیا پِله رفته است.

مجله گفتگو: پِله، وقتی در یک کاری بهترین باشی چقدر سخته که غرور ورت نداره؟

پِله: من عادت داشتم سر به سر دوستام بگذارم چون بهتر از اونها فوتبال بازی می کردم. اما پدرم گفت: «بچه ها رو دست ننداز، تو می دونی چطوری بازی کنی. فوتبال بازی کردن مثل آب خوردنه برای تو..این یک استعدادِ خدا داد است. تو کار خاصی نمی کنی. برای همین باید به دیگران احترام بگذاری. خیلی مهمه که انسان خوبی باشی. یه آدم خوب. تو باید سرمشق باشی.

مجله گفتگو: من مطمئن نیستم که فقط کار خدا باشه ولی بهترین بازیکن بودن نباید به این آسونی ها باشه.

پِله: البته که خیلی کار می بره و سخته. منظور پدرم هم همین بود. این استعداد رو خدا به من داد اما این فقط یک هدیه بود و برای همین باید احترام مردم رو حفط کنم و با تمرین سخت، همیشه تو فرم باشم. یادم می آد اون موقع ها، وقتی بازیکن های دیگه بعد از تمرین می رفتند کنار دریا، من هنوز داشتم توپ شوت می زدم. استعدادی که خدا داده سر جاش ولی اگه نتونم تو زمین بدوم چی؟

Pele-01

مجله گفتگو: شده که فکر کنی سوپرمن هستی به خاطر این تسلطی که به فوتبال داری؟

پِله: نه. ما همه مون آدم معمولی هستیم. من می بایست به خاطر این استعدادم یه جورایی به کسی یا چیزی تکیه می کردم. به خاطر همین من می بایست به یه چیزی اعتقاد می داشتم. اما توی زندگی حرفه ایی ام به عنوان یک فوتبالیست، لحظاتی بود که نمی تونستم جوابم رو از خدا بگیرم. ما رفته بودیم افریقا برای بازی فوتبال. رفته بودیم نیجریه که توش جنگ بود. تا ما رسیدیم اونا دست از جنگ کشیدن چون همه می خواستند بازی پِله رو ببینند. نمیشه فقط گفت که کار خدا بود ( نمی دونم چرا؟ اصلاٌ غیرممکن بود بفهمی چه اتفاقی افتاده) اما دست از جنگ کشیده بودند. وقتی بازی تموم شد و ما رفتیم اونا دوباره به جنگ شون ادامه دادند.

مجله گفتگو: به فکرت خطور می کرد که قراره پِله بشی؟

پِله: اولین جام جهانی که به خاطرم مونده سال 1950 بود وقتی که من حدوداً 10 ساله بودم. پدرم خودش بازیکن فوتبال بود و جام جهانی برقرار بود و همه جمع بودند و یه مهمونی بزرگ بود. وقتی برزیل به اروگوئه باخت من با بچه های هم سن و سال خودم بودم که دیدم پدرم گریه کرد. از پدرم پرسیدم چرا گریه می کنی؟ پدرم گفت برزیل جام جهانی رو باخت. من به شوخی گفتم گریه نکن.. گریه نکن. من خودم برات جام جهانی رو می برم.  8 سال بعد، 1958 بود که ما جام جهانی رو در سوئد بردیم.

مجله گفتگو: میشه دوباره دنیای فوتبال یه پِله داشته باشه؟

پِله: یک پِله جدید؟ هرگز یک پله جدید نخواهد بود چون پدر و مادرم  کارخونه شون دست از تولید کشیده ( خنده)

Pelé: “My father and my mother closed the machine”

http://the-talks.com/interviews/pele/

 

More from ترجمه ونداد زمانی
انتقاد از دنیایی که هر روز لخت تر می شود
Bernd Brunner نویسنده عجیب و غریبی است. به نظر می آید قصد...
Read More