از وقتی به یاد دارم از آشپزی و کارهای خانه خوشم نمی آمد. دلیل اصلی اش این بود که می گفتند: «تو دختری و باید بلد باشی» و من از این جمله بیزار بودم و به همین خاطر، عمداً نخواستم «خانه داری» را یاد بگیرم. در هر صورت من هرگز تمایلی نشان ندادم که به قول معروف «دختر با کمالاتی» باشم.
مادرم با اینکه شاغل بود ولی عاشق کارهای خانه بخصوص آشپزی بود و از اینکه من هیچ کاری بلد نبودم افسوس می خورد. بنده خدا خیلی تلاش کرد که یاد بگیرم اما موفق نمی شد. هرجا هم می نشست از دخترهای صاحبخانه که در حال پذیرایی بودند تعریف می کرد و آهی می کشید و چشم غره ای برای من می رفت که« یاد بگیر، دختر به این میگن هاا». وقتی به او اعتراض می کردم که از یک زن تحصیلکرده مستقل بعیده، مادرم ژست روشنفکرانه می گرفت و می گفت: «من که می دونم این ها درست نیست بگم، ولی به هر حال تو این مملکت زندگی میکنی ها..!»
در نسل ما بسیاری از دختران در اقشار شهرنشین و کارمندی، یا مثل من هستند که نیت شان نوعی مبارزه منفی است و تمایلی ندارند به انجام کارهایی که در فرهنگ ما، به طرق مختلف به زنان ارجاع شده بود، یا برای ژست گرفتن و نشان دادن اینکه چقدر مدرن و با کلاس هستند هیچ یک از مهارت های زندگی را نخواستند یاد بگیرند.
همراه با این موج رفتاری، مدت هاست در ذهن بسیاری از زنان و مردان جامعه ما و از جمله خودم این تصور نقش بسته بود که زنان غربی و مدرن اهل خانه و زندگی نیستند. شاید هنوز خیلی ها فکر می کنند خارجی ها همیشه غذای آماده می خورند و کسی کار خانه را انجام نمی دهد. یا حتی افراطی تر از آن، فکر می کنند زنها اصلا دست به سیاه و سفید نمی زنند و فقط به فکر کار در بیرون خانه هستند.
به اروپا که آمدم با واقعیت های جدیدی روبرو شدم. اولین باری که دیده بودم دختران از من جوانتر، در ایستگاه اتوبوس، پارک، دانشگاه و هر جایی که وقت داشتند میل بافتنی و کامواهای شان را در می آورند و درست مثل مادربزرگ ها شروع به بافتن می کنند، شوکه شده بودم. باور نمی کردم که دخترهای اروپایی آنهم سوئدی های پیشرو، چنین کارهایی بکنند.
در دانشگاه می بینم خیلی از دختر و پسرها هر روز غذای شان را خودشان می پزند و به دانشگاه می آورند. حتی خیلی ها هر هفته کیک و شیرینی می پزند اما در جمع همکلاسی های ایرانی و سایر ایرانی ها فقط یکی دو نفر دیدم که شیرینی پزی بلد بودند.
دختر و پسرهای اروپایی چنان از نان و کیک پختن و آماده کردن خمیر پیتزا صحبت می کنند که انگار کار هر روزشان هست. یکی از علایق بیشتر پسرهای همکلاسی من، آشپزی است. آنها تا جایی که می توانند چیز آماده ای نمی خرند. به همان نسبت، دخترهای زیادی هستند که برای تعمیرات وسایل شان از هیچ مردی کمک نمی گیرند و خودشان در تعمیر دوچرخه، ماشین، نجاری، بنایی، باغبانی و سایر کارهای فنی معمولی، تسلط نسبی دارند.
جالب ترین تجربه در این زمینه وقتی بود که در جایی مهمان بودم و دختر 9 سالهِ میزبان می گفت از طرف مدرسه هر هفته بچه ها یک تکلیفی دارند و یکی از کارهای خانه را باید انجام بدهند، مثلا یک هفته باید جارو بزنند، یک هفته باید غذا درست کنند، یک هفته باید لباس هایشان را بشویند و همه این کارها را باید بدون کمک پدر و مادر انجام بدهند. از دید دانش آموزان و مدارس سوئد، این کارها از الزامات زندگی است و هر فردی فارغ از جنسیت باید برای زندگی کردن، و مستقل بودن آنها را بداند.
به این فکر بودم این همه تصورات غلط درباره خارجی ها از کجا آمده بود؟ کدام بچه ایرانی این چیزها را فارغ از جنسیت یاد می گیرد؟ خلاصه اینکه حالا من در اینجا هیچ کدام این مهارتها را بلد نیستم و با نگاه عاقل اندر سفیه همکلاسی ها روبرو می شوم و بی اختیار یاد چشم غره های مادرم می افتم. من الان نه به خاطر اینکه یک دخترم و باید کارهای خانه را بلد باشم، بلکه چون انسانم و هر انسانی نیاز دارد که به تنهایی از پس ملزومات اولیه یک زندگی بر بیاید، امیدوارم کدبانوی خوبی شوم.