فاحشۀ زیر بازارچه و سینمای ده‌نمکی

5

بچه که بودم دو کوچه آن طرفتر، دختری به گفته دیگران فاحشه، زندگی می‌کرد. تصور من از فاحشه و فاحشه‌گری به حدی ترسناک و دهشت‌بار بود کهوقتی افسانه را درحال عبور از کوچه می‌دیدم راهم را کج می‌کردم و درحالی که قلبم مثل گنجشک می‌زد تمام خیابان را دور می‌زدم تا به خانه برسم.

بزرگتر که شدم حرف‌های زیادی که راجع به او و مادرش شنیده بودم بیش از پیش به دروغ و داستان پردازی نزدیک می‌شدند. آن دوران که همه چادر چاقچون می‌کردند و موقع حرف زدن با مردهای غریبه گوشه چادرشان را روی صورتشان می‌کشیدند افسانه با روسری گل گلی و مانتوی بلند و کفش‌هایی که از صدای تلق و تلوقشان پیدا بود که پاشنه بلندند، طول خیابان را طی می‌کرد تا به ایستگاه اتوبوس و سپس جایی در بالای شهر برای ویزیتوری برود.

 افسانه دختری بود که کمتر کسی بدش می‌آمد که با او همبستر شود. از آخوند محل گرفته تا دوست من که روی برجستگی کوچکی که باسن افسانه، پشت آن مانتوی گل و گشاد ایجاد می‌کرد میخ می‌شد.

بعدها فهمیدم که افسانه علاوه بر پنهان نکردن زیبایی‌اش گناه دیگری نیز مرتکب شده و آن داشتن دوست پسری بود که هر از چند گاهی به او و مادرش سر می‌زد. همین ماهی قرمز بودن میان بقیه ماهی های لجن‌خوارِ کفِ تُنگ، او را در نظر اهالی فاحشه ساخته بود.

«رسوایی» ده‌نمکی، خصوصا اسم کاراکتر اصلی فیلم، افسانه، دوباره مرا به همان حال و هوای گذشته برد و لومپن‌ها و جاهلین آن زمان را در هیبتی جدید زنده کرد. جاهلینی که شبانه به خانه افسانه ریختند و به او و مادرش تجاوز گروهی کردند و لومپن‌هایی که با شنیدن خبر، با نگاه‌های شان او  ومادرش را شبانه مجبور به ترک خانه و کاشانه‌شان ساختند.

 فیلم «رسوایی» ده‌نمکی نیز هیچ ابایی ندارد از اینکه برای مقاصد تنگ نظرانه اش یک افسانه دیگر را بدنام و قربانی کند. هدف برای امثال او مدتهاست که توجیه گر وسایل و اعمال شان شده است.

 از ده‌نمکی و فیلمش چه انتظاری می‌توان داشت؟ دنیای شعاری و ایده الیستی اش همیشه توسط یک منحرف لکه دار می شود و او باید لکه ننگ را پاک کند.

او با نوای اذان معروفِ مؤذن‌زاده اردبیلی، درحالیکه تصاویر اماکن مذهبی جلوی چشم آدم رژه می‌روند جامعه مذهبی آرمانی را مصنوعاً خلق می کند در حالی که خودش و دهها میلیون ایرانی می دانند که دنیایی که به تصویر کشیده است نمی تواند در واقعیت روزمره وجود داشته باشد. 

ماهیت اصلی سینما و تفکر او بر نفی  یک موجود پلید خیالی می چرخد. برای همین در این فیلم نیز الناز شاکردوست در هیبت یک هرزه با  یک لحن چاله‌میدانی ظاهر می‌شود تا اکبر عبدی (با صدای بایرام لودرِ «اخراجی‌ها») متوجه او شود. مردی که این بار با لباس روحانیت، بازگشت ملال آوری دارد.  

مسعود ده‌نمکی از همان ابتدای فعالیتش، همه نیتش تاختن به زندگی ومرام شهروندی بوده است و برای غلو کردن و مسخ واقعیت چاره ایی ندارد تا به سراغ قربانیان فقیر و توهین شده  اجتماع برود.

آزادی کامل داشتن تنها دلیلی بود که موجب شهرت ده‌نمکی و کارهایش شد. آزادی که او از آن بهره مند می شد شبیه اجازه ایی است که به لاتهای کوچه های تاریک نگه داشته شده می دهند تا افسانه ها را به لجن بکشند.

ده‌نمکی توانست با دست و دلبازی تمام به انتخاب سوژه‌هایی بپردازد که در سینمایِ فیلم فارسی تجاری در زمان شاه از آنها استفاده می کردند، سینمایی که امثال خودش ممنوع کرده اند.

شاید دیدن فیلم‌های ده‌نمکی، حس آلفردوی «سینما پارادیزو» را به بعضی مخاطب‌ها می‌دهد. حسی که آلفردو هنگام دیدن و سر هم کردن صحنه‌های سانسور شده در انتهای فیلم تجربه کرد.

«رسوایی» داستان فاحشۀ زیر بازارچه ایی است که با ریختن آب توبه بر سر قربانی  یک ناهنجاری اجتماعی، می خواهد پایانی خوش  جمع و جور کند.

More from آراد افشار
به بهانه فیلمِ حوض نقاشی
حسین را وقتی پیدا کردند که مرده بود. چهار روز بود که...
Read More