در یک روز افتابی خوب در یک جمع شلوغ دوستان متاهل و مجرد که به سیزده به در رفته اند، دوستان مجرد، بحثی را پیش کشیدند که با هم مرور می کنیم:
اولی: قضیه این که چرا ازدواج نمیکنیم بیش از هر چیز به این مسئله برمیگرده که تا مادامی که دسترسی به سکس آسان باشه، شانس متاهل شدن مجردها همچنان پایین میمونه.
سومی: این هم از اون حرفهاست. از اون حرفها که به قضیه مرغ و تخم مرغ شبیه میشه. این اعتقاد که مسبب مجرد ماندن مردها دسترسی راحت شون به سکس از پایه ایراد داره. کجای این حرف منطقیه که اگر زنان در جامعه، مردها را به لحاظ نیاز جنسی در مضیقه بگذارند مردها ناچار میشوند تن به ازدواج دهند؟
دومی: ایرادش چیه؟
سومی: چون این منطق یک چیز را در نظر نمیگیره و آن اینه که که دسترسی راحتتر به سکس از بین رفتنی نیست. آن هم به این دلیل که در این دوره و زمانه، زنها هم از این دسترسی بدون دردسر بی نصیب نیستند. زنهای مجرد هم به اندازه مردان مجرد از داشتن امکان راحتتر در این زمینه خشنود هستند. یادمان نرود که زنان هم سکس را به اندازه مردان دوست دارند و به همین خاطر این شیوه و منطق راه حل اصولی نمیتونه باشه.
اولی: من هم با حرف شما موافق هستم. باید دلیل همه جانبهتر و زیربناییتری را برای متاهل نشدن جستوجو کرد.
چهارمی: شاید نسبت بین دو جنس برای پذیرفتن تعهد ازدواج برابر نیست. منظورم این است که شاید زنان به طور طبیعی و به خاطر محدودیت سنی و اینکه عمر متاهل ماندنشان کوتاهتر است و بعد از حوالی ۳۵ سالگی، ساعت طبیعی درونیشان شروع به نواختن میکند و باید هر چه زودتر به فکر تدارک خانواده و فرزند باشند باعث میشود که نسبت عرضه و تقاضا به هم بخورد.
اولی: مردان هم ساعت درونی دارند. مشکل مردان مجرد این است که وقتی وارد چهل سالگی میشوند به یکباره جوش و خروش شیمیایی درونیشان از تک و تا میافتد و جرئت، ریسک و تعهد به طور طبیعی در آنها به سرعت فروکش میکند و سختتر میتوانند تعهدهای بزرگ را به جان بخرند.
دومی: پس راهی وجود نداره و ما به نوعی محکوم و قربانیِ سیستم جدید زندگی هستیم؟
چهارمی: اینطور هم که میگویی نیست و قضیه ازدواج ماجرای به بنبست رسیده نیست. به نظر من مردان باید به این واقعیت برسند که باید دست از احساس نوجوانی در میانسالی بردارند.
سومی: یعنی چی؟
چهارمی: یعنی اینکه باید با خودشون رو راست باشند و وقتی که از دورهِ «بادبادک هوا کردن» گذشته است اصراری برای ادامه این تمنا نداشته باشند.
اولی: من میفهمم چه میگویی… مردان مجرد زیادی را می شناسم که در فکر و خیال عشقهای دوران جوانی درجا زدهاند و دور و بر زنان بسیار جوانی میگردند که تقریباً نصف سنشان است.
سومی: این را نباید نادیده گرفت که مردان مجرد در سنهای بالاتر به این دلیل به زنهای جوان تمایل پیدا میکنند چون حتی دیدن و در کنار زنان جوان بودن باعث کاهش افسردگی ناشی از کمشدن هورمون تستوسترون شان میشود چه به رسد به عشق. تحقیقی را میخواندم که عملاً ثابت کرده بود مردان میانسال و مسنتر، حتی در حین مصاحبت با زنان جوان و غریبه 14 در صد بیشتر از معمول هورمون تستوسترون در بدنشان تولید میشود.
اولی: این هم از اون حرفهاست که دوباره منطق ما را میکشاند به سمت استدلال مرغ اول به وجود آمده است یا تخم مرغ؟
سومی: خوب؟ خلاصه دلیل دیگری مانده که نگفته باشیم و ندانیم؟
چهارمی: بله… من فکرمیکنم زنها با وجود تغییرات زندگی مدرن و شیوه کار و موقعیت زندگی جدید با وجود آن که در ممالک غربی تا حدودی میتوانند شبیه مردان از حقوق خود به عنوان انسان سالم با انگیزههای طبیعی و سالم بهرهمند شوند ولی در نهایت آمادگی بیشتری برای ازدواج دارند. مردهای غربی هم دو سه نسلی از این نوع زندگی را دیدند. پدر و مادرهاشون اینطوری بودند و راحت تر باهاش کنار می ایند.
اولی: پس مشکل کم شدن ازدواج را باید در مردان مجرد جستوجو کنیم؟
چهارمی: من اینطور فکر میکنم. به نظر من مردان این دوره و زمانه نمیدانم دقیقاً به چه علت، ولی شاید به دلیل فرهنگ عمومی یا بالا بودن درصد طلاق و دلایل دیگر، نگرانتر از زنها هستند و در ته دلشان به دنبال همسری هستند که برای تن دادن به ازدواج با او به یقین صد در صد رسیده باشند. منظورم این است که مردان دلایل قطعی و واقعی برای ریسک لازم دارند. دقیقاً نمیدانم چرا ولی حدسم این است.
دومی: البته زنها و دخترها هم نه فقط توی ایران بلکه همه جای دنیا زیاد نمی دونند چی درسته یا غلط؟ خیلی چیزا تغییر کرده. دخترا هم می خواهند تحصیلات عالیه داشته باشند و کار و شغلی که باهاش احساس استقلال واقعی کنند و هم از طرف دیگه حس مادر بودن و ازدواج سنتی را هم طبیعتا دوست دارند. من فکر می کنم تقصیر دوره و زمانه است و همه توی هر گوشه دنیا، یواش یواش راه های مناسب را پیدا می کنن. این وسط نسل های بینابینی شاید سرشون بی کبله بمونه…