او معتقد است که با وجود آنکه فیلسوفان از عشق و حتی از جذابیت های جنسی هم حرف زده اند ولی فکر نمی کند که مثلا از شاگردان و فیلسوفان حلقه سقراط، کمتر کسی در باره دلبستگی و مهر انسانی نظری داده باشند.
گوردون مارینو بعد از برشمردن نظرات چند فیلسوف که بهای چندانی به عاطفه و دلبستگی نداده اند از آلبرت کامو یاد می کند که خودش را بین فیلسوفان همدوره اش نظیر برتراند راسل و سارتر که افکار بسیار جدی اجتماعی دارند تنها می یابد و در یکی از کتاب هایش می نویسد:
« نسیم خنک و آسمان آبی مرا وا می دارد که با قدرت تمام آن را به رخ بکشم و بگویم که این زندگی مرا به وجد می آورد و از انسانیتی که به آن دست یافتیم احساس غرور می کنم. البته افرادی هم هستند که می پرسند چیزی برای غرور ورزیدن وجود ندارد. اما من می گویم دلائل زیادی وجود دارد نظیر قلب جوان و پرتپش من، اندامم که طعم شور دریا را گرفته، و این زرد و آبی که تلفیقی از حضور لطیف آفتاب و دریا در این پهنه زیبای طبیعی است»
نویسنده مقاله اشاره ای دارد به برداشت امانوئل کانت که عشق را از احساس جدا می کند چون به اعتقاد وی، ما قادر به کنترل احساسات خودمان نیستیم. از دید کانت عشق یک تعهد اخلاقی است و بس.
لطافت و مهرورزی از نظر مفهومی، شکوفهِ عشق است. لطافت و مهر،احساس افسونگری است که تیر عشق در وجود آدم ایجاد می کند. در مقابل این واقعیت، دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی با وجود آنکه مهربانی را ریشهِ حسِ اخلاقی می شمارد و استدلال را برده هیجان می داند ولی اشاره مستقیمی به احساس دلبستگی و عطوفت عاشقانه نکرده است.
از نظر گوردون مارینو، افرادی که خودشان را فیلسوف خطاب می کنند بحث شان را از جستجو برای دست یافتن به یک تعریف شروع می کنند ولی تحلیل و تجزیه احساسات درونی مثل میز و صندلی نیستند که قابل تبیین و تعریف باشند. او می افزاید فعل و انفعالات درونی و حسی فقط از طریف تمثیل و تشبیه قابل درک هستند.
با این وجود او معتقد است کلماتی چون دلبستگی و لطافت، تصاویری در ذهن ایجاد می کند که بیش از هر چیز منجر به لطافت درونی افراد می شود. یونانیان باستان توصیه می کردند که نباید بیش از حد و یکجانبه به ورزش سنگین پرداخت چون روح و روان را به زوال می کشاند. از دید آنها، لطافت و ظرافت باعث جلا دادن و شفافیت روان انسانها می شود و به تخیل و تصور در ذهن میدان می دهد.
در پایان، گوردون مارینو از تصادف خطرناکی که برای همسرش اتفاق افتاده بود و با هلی کوپتر به نزدیک ترین بیمارستان منتقل شد می گوید. او به یاد می آورد که بغض کرده بود ولی غرورش به او اجازه گریه نمی داد.
ولی وقتی پسر بزرگشان بعد از شنید خبر حادثه با صورت گر گرفته ناشی از ترس و عشق توامان برای مادرش، سر می رسد به یکباره فیلسوف نویسنده، مقاومتش برای بی تفاوت نشان دادن خود در هم می شکند و احساسات و عواطفش به اندازه غازهای پرنده بالای سرش، اوج می گیرد.
پاورقی:
کلمه اصلی که نویسنده در مقاله اش با آن کلنجار می رود Tenderness است که سعی کردم با کلمات معادل در فارسی نظیر « عطوفت، دلبستگی، شوق و شعف، مهرورزی، عاطفه، لطافت استفاده کنم.
GORDON MARINO – Try a Little Tenderness
http://opinionator.blogs.nytimes.com/2013/02/13/try-a-little-tenderness/
FreeDigitalPhotos.net