مردان مسن دست از سرکشی برمی‌دارند

من دارم آماده میشم تو جشن تولد ۷۴ سالگی ام شرکت کنم. جشن تولدی که همه برنامه و حتی لیست مهمونها را همسرم تهیه کرده. این رفتار و شخصیت برا خودم تازه هست چون از نوجوانی به هیچ احدی اجازه نمی دادم برام تصمیم بگیرند.

یکی دو ساله از پوشیدن لباسهای مورد علاقه ام دست کشیده ام. از رنگ آبی و سبز توی بلوز و پیرهن و شلوارهایی که این اواخر خریدم خبری نیست.

به پیشنهاد همیشگی همسرم برای پوشیدن پیژامه خانگی بالاخره تن دادم. دیگر خبر مسابقات باشگاه های فوتبال رو هم زیاد دنبال نمیکنم.

پارسال برام سخت نبود دست از سیگار کشیدن بردارم وقتی همسرم گفت دیگه سیگار نخر برا سلامتت خوب نیست. دیگه زیاد به پسرام امر و نهی نمیکنم و حوصله و رغبتی هم ندارم که اونها و دخترم از دست من دلخور بشن.

وقتی هم می رویم خرید من فقط چرخ فروشگاه را حمل میکنم و میگذارم لباس های مورد احتیاج هر فصل که معمولا خاکستری و سفید هستند را همسرم برایم انتخاب کند.

نمی دانم دقیقا چه اتفاقی برام افتاده؟ آیا کاهش هورمون تستوسترون مخفیانه داره سازشکارم می کنه؟ یا بالا رفتن کلسترول و فشار خون، داره شاخم رو می شکنه.

از بیرون اگه یکی به من نگاه کنه بیشتر شبیه مردهای توسری خورده ایی هستم که همه عمر هم مسخره شون کردم هم اذیت اما راستش رو بخواهید یه دلیل که این چند مدتی باعث شده با همه چیز که برام تعیین می کنند نجنگم این هست که زندگی آسونتر و قابل تحمل تر شده برام.

خیالم راحته. تصمیم گرفتن همیشه برام سخت بود چون حرف خودم رو مدام به کرسی می نشوندم. یه عالم انرژی باید تلف میکردم تا بقیه رو متقاعد کنم. الان جونش رو هم که ندارم هیچ بلکه خیالم راحته از اینکه خودم رو بسپارم به همسرم و بچه ها…

یه چند بار هم که دوباره رو یه چیزایی لج کردم دیدم حریف شون نمیشم. به خودم آومدم دیدم یکی دو ساعته بدنم داره بیخود میلرزه برا چیزی که اصلا مهم هم نبود.

ممکنه هر مردی با مردهای دیگه فرق داشته باشه ولی اگه دیدید شوهرایی رو که تو فروشگاه، اتوبوس یا مهمونی، آروم نشستند توی لباس های سفید و خاکستری، براشون غصه نخوردید. دلسوزی نکنید و احساس حقیر بودن تو مخیله تون براشون نسازید. ما این روزا اینطوری آرومیم و راحت.⁩⁩






Written By
More from ناشناس
فراخوان دوم حامد اسماعیلیون – برلین
از لحظه‌ای که گفت: «فراخوان سوم شاید برای تهران باشد» آب در...
Read More