
این نظریه از یک دلیل منطقی ساده الهام گرفته شده:« اگر اسب تان مُرد بیخود به ادامه اسب سواری اصرار نورزید و باید بدون هیچ امیدپروری یا هزینه یا اتلاف وقت از آن اسب پیاده شوید.
این نظریه هشدار دهنده را در مدیریت شرکت های بازرگانی و حتی مدیریت های سیاسی آموزش می دهند تا باعث شکست اهداف اصلی نگردد.
این نظریه یا تمثیل ساده را می توان در رفتار و تصمیم های شخصی نیز دید. ما انسانها ضرر را دوست نداریم ولی درست به همین خاطر وقتی که متوجه اشتباهی می شویم و پی می بریم که تصمیم غلطی گرفته ایم مغز گاها متعصب ما با انواع توجیهات به ما می قبولاند که: « این همه وقت و سرمایه که تاکنون صرف کرده ایم چه می شود؟» پس حیف است رفتار و تصمیم مان را تغییر دهیم.
درسی که خوانده ایم به درد حال و هوای ما نمی خورد ولی در همان رشته سعی می کنیم با وقت و هزینه بیشتر، تخصص هم بگیرم. بر اساس این تئوری تصمیم می گیریم برای اسب مرده زین یا نعل تازه بگیریم که دوباره راه بیفتد
تازه شروع کرده ایم با یکی دوست شویم چون به هر دلیلی از وی خوش مان آمده است و همه هم و غم خود را صرف این می کنیم که خودمان را برایش جذاب سازیم ولی با اینکه اتفاقی نمی افتد و شاهد آن هستیم که تاثیری در تغییر تشخیص و عاطفه آن فرد نسبت به خودمان ایجاد نشده ولی همچنان تلاش می کنیم علاقه اش را بخریم.
می بینیم مغازه ایی که باز کرده ایم با آنکه همه پس انداز و وقت و جان مان را صرف آن کرده ایم توفیری حاصل نشده ولی به خاطر هزینه هنگفتی که متحمل شده ایم برای بقای اسب مرده ایی که روی دست مان مانده است وام و قرض میگیریم تا به این وسیله ضررهایی که تاکنون گریبانگیر ما شده است را شاید جبران کنیم!
هر کدام ما با کمی دقت و ضمن فاصله گرفتن از احساسات و واکنش های غریزی، می توانیم وجود این تمثیل غلط را در زندگی خود جستجو کنیم.
The “Dead Horse Theory”