همه ما خواسته یا ناخواسته درون اشتباهات و ناگزیرهایی قرار می گیریم که خیلی سریع ما را پریشان و عصبانی می سازد.
اتفاقات ناخوشایند خیلی ساده نظیر دیر آمدن اتوبوس، جا گذاشتن تلفن درون یک فروشگاه تا متلک و کنایه ناعادلانه یک دوست می توانند به سرعت ما را در هم بریزد.
به طور غریزی، معمولا دو واکنش در این مواقع به سراغ ما می آید. یا شدیدا هیجانات عاطفی نظیر خشم و ترس و اضطراب را سرکوب می کنیم یا بی مهابا به همه آنها میدان می دهیم.
خشم، حمله، ترس ناگهانی و دفاع، برای انسان نخستین ضرورت حیاتی داشت چون درنگ و مکث یعنی مرگ و خورده شدن….
بشر معاصر با اینکه در موقعیت مطمئن تر از اجداد اولیه اش زندگی می کند ولی بدنش مدام آدرنالین و بقیه هورمونها را به بهانه های نه چندان حیاتی، ترشح می کند. این همه هیجانات قدرتمند در اغلب موارد واکنش های اغراق شده بدن ما هستند. ما در این دور و زمانه به مکث و درنگ بیشتری احتیاج داریم.
برای همین واکنش ناگهانی ما برای خودمان اذیت کننده خواهد شد چون می خواهیم شتابزده یک موقعیت آشفته را مهار کنیم.
۱- وقتی به هر دلیلی اوضاع درون ما طوفانی است اولین کار، لنگر انداختن است تا کشتی وجود ما در همهمه طوفان، به یک ثبات حداقل برسد. خود این عمل فرصت کوچکی می دهد که ذره ایی از واکنش غریزی که فقط برای دفاع، فرار یا انتقام به سراغ ما می آید فاصله بگیریم.
۲- با آن مکث اولیه، می توانیم متوجه شکنندگی و محدودیت های ناگزیرمان باشیم و این شانس را به خودمان بدهیم که بفهمیم در لحظات طوفانی، امکان خطای ما بیشتر است.
۳- در هر شرایط ناگوار و ناگهانی به هر حال این ما هستیم که قدرت داریم بیرون از هیاهوی عاطفی قرار بگیریم. کمی و فقط کمی به خودمان در آن لحظات فرصت دهیم شخصیت و هویت ما به ضرر خودش رفتار نکند و چشم اندازی بهتر برای عبور از طوفان نشان دهد.