در باره سلمان رشدی

سلمان رشدی بخش بزرگی از تلاش ادبی اش را صرف یافتن یک وطن خیالی کرد. وطن یک مهاجر شرقی که هم منتقد سرزمین مادری بود و هم منتقد غرب.

سلمان رشدی با یک اختلاف عمده، ادامه تفکر انتقادی یک روشنفکر فلسطینی در امریکا به عنوان ادوارد سعید است که فقط منتقد جدی غرب و استعمار قرن ۱۹ و ۲۰ بود.

ادوارد سعید به درستی معتقد بود که روشنفکران غرب همدست با حکومت های استعماری سعی کردند از شرقی که تسخیر شده بود یک سرزمین وحشی ولی جذاب بسازند که پر است از جنبل و جادو و شگفتی …. به نظر وی متفکر غربی تبلیغ می کرد که غرب به شرق رفته است تا آنها را نجات دهد.

این اندیشه ضداستعماری در همه جای دنیای غیرغربی وجود داشت. نمونه های اصلی اش جلال آل احمد در ایران و فرانس فانون در فرانسه بود. موثرتر از همه نویسنده رمان « قلب تاریکی» ژوزف کنراد بود که تفکر اروپایی مدعی ناجی شرق بودن را به صورت یک ایده وحشتناک به تصویر کشید.

بدون تردید این ادعا درست است که غرب و استعمار اولیه اش به چپاول مستقیم منابع و معادن شرق ختم شد ولی سرمایه داری جدید غرب در دوران سلمان رشدی، سودش در افزایش مصرف و بهروزی جهان گره خورد. از اواخر قرن بیستم تاکنون، قصد دنیای بازار آزاد این است که دنیا دهکده ایی شود که همه شهروندانش تلفن و ماشین و یخچال و آموزش و پرورش و جاده و کلینیک و دارو و رنگ مو و ساندویچ و موسیقی و سینما و شلوار لی و … داشته باشند.

بازرگانی جدید جهانی به جای اینکه از مصرف گسترده مردم اروپا و امریکا سود ببرد فکر کرد که ۷ میلیارد انسان چشم و گوشش به نحوه زندگی و حالت و سلیقه طبقه متوسط باز شود و مصرف کننده بازار بزرگ غرب باشند.

سلمان رشدی نتیجه این شیوه جدید معیشت و بازار جهانی است. او نژادپرستی کمتری در انگلیس دید و توانست تحصیلات عالی داشته باشد و قصه هایش دیده شود و عزیز شود. از همه مهمتر او نماینده نسل جدید روشنفکر مهاجر در غرب گشت که نگاه انتقادی اصلی اش متوجه سیستم فاسد و عقب مانده شرقی گشت.

او به طور مشخص به کل سیستم فرهنگی و مدیریت سیاسی استبدادی شرق در هند و پاکستان حمله کرد. او در دو کتاب شرم و بچه های نیمه شب به وضوح، ملی گرایی فاسد شده هندی و اسلامگرایی استبدادی پاکستان را به سخره گرفت.

قصه آیه های شیطانی در همین مسیر یک جستجوی تخیلی و حتی معنوی را ارائه داد که به منشا مذهب در هند و پاکستان و خاورمیانه می پردازد. او قصد توهین نداشت. او با بازی ادبی که راه انداخته بود می خواست برداشت های متفاوت و غیرسنتی از شکل گیری عقیده و ایمان مذهبی را در ظرف قصه به تصور بکشد.

More from ونداد زمانی
در کافه لختی ها چه گذشت
وسط هفته، دوستی تلفن زد و گفت: «میزبان یکی هستم که تازه...
Read More