از وقتی یادم میاد نقش ناجی دیگران رو داشتم. همش نگران وضعیت آدمهای دور و برم بودم. از کمک به همکلاسی هام که درس شون رو نمی خوندن تا دوستا و فامیل که مدام خودشان را به دردسر مینداختن.
به این یکی قرض بدم. برای اون یکی کار پیدا کنم. یکی رو ببرم ترک اعتیاد.. برای یکی که لثه هایش ورم کرده و فکر نمی کنه چیز مهمیه وقت دندونپزشک بگیرم… مشکلات شون تمومی نداره. عین اینکه افتادم توی یه چاه گنده که ته نداره.
شاهین عزیز
اصلا تاکنون فرصت پیدا کردی که از خودت بپرسی چرا باید حلال مشکلات همه باشی؟ آیا پیش آمده فکر کنی داری به دیگران کمک می کنی چون خودت محتاج محبت و توجه هستی؟ آیا به خاطر این نیست که دیگران تو رو دلسوز و مهربان ببینند. که موفق و زرنگ هستی؟
به نظر می آید به کسانی کمک می کنی که انگار از عهده زندگی شان برنمی آیند. شاید صغیر و علیل و محتاج بودن شان به تو اعتماد به نفسی می دهد که لازم داری…شاید هویت و حس اعتماد به نفس تو وابسته به این است که دیگران تو را مفید بدانند.
حمایت از آنهایی که دارند سعی خودشان را می کنند ولی درون یک بن بست قرار گرفتند خیلی هم خوب است ولی نباید فکر کنی که قرار است همه مشکل شان را حل کنی.
بیشتر از همه قیم، مسول و حامی خودت باش …
image source