خودارضایی در تقویم زندگی من

۱۱ سالگی

درون کوچه خلوت محله، من و سه دوست همسن و سال روی زمین می نشستیم و هر کدام یک کاسه یا قوطی حلبی پر از آب بین پای خودمان قرار می دادیم. آنقدر با خودم ور می رفتم که یک تغییر در بدنم احساس کنم. نوعی ویز ویز توام با لذت…نه احساس گناهی در کار بود نه حس نگرانی. بیشتر یک بازی بود که معلوم نبود از کجا یاد گرفته بودیم.

۱۲ سالگی

گاهی وقتی از مدرسه برمیگشتم خودم را به زیر لحاف میکشاندم و با آب دهن سعی کردم خودم را لیز و ارضا کنم تا همان احساس لرزش و ویز ویز کرخت در بدنم و راحتی که بعدش می آید را تکرار کنم.

۱۳ سالگی

بدنم تغییر کرده بود. آلتم آشکارا بزرگتر شده بود. خودارضایی بیشتر شده بود و تعدادش به ۳ بار در هفته رسید. آن سال مصادف با آمدن اینترنت در زندگی ما بود. همه چیز خیلی مبهم بود. لذتم در محاصره ترس، نگرانی و شرم و گناه بود.

۱۵ سالگی

احساس گناه و شرم بیشتر شد ولی دفعات خودارضایی ام کمتر نشد. از وقتی پورن در دسترس نسل من قرار گرفت غبطه خوردن به اینکه کاش در آغوش یک زن به اوج لذت می رسیدم هم اضافه شد.

۱۸ سالگی

به نظر می رسید هر روز بر تعداد دوستانی که به طور واقعی سکس داشتند بیشتر می شد و خودم هم شاید صدها بار شاهد سکس زن و مرد بر روی صفحه تلویزیون بودم. برای همین شرم ناشی از اینکه دارم هنوز با خودم عشقبازی می کنم سخت تر از همیشه یقه ام را می گرفت.

۲۰ سالگی

از آن به بعد بود که شرم تبدیل به حس خود تحقیری شد. فکر می کردم یک مرد بازنده هستم که انگار باید همه عمر، فقط با خودم بازی کنم.

۲۶ سالگی

برای اولین بار در یک مسافرت مجردی با دو دوست دیگر، توانستم با یک روسپی همبستر شوم. با آنکه دچار همان ویز ویز توی بدنم شده بودم از خودم تعهد گرفتم که دیگر خودارضایی نکنم. تعهدی که حتی یک هفته هم دوام نداشت. من کم کم یاد گرفتم که با خودارضایی کنار بیایم. تنش و استرسم را کم می کرد و بهتر می خوابیدم.فهمیدم که خودار۱ضایی حس و حالت حشری بودن را کنترل می کند. حالتی که خوشایند نبود و دخترها را فراری می داد. قبل از مهمانی یا گردهم ایی هایی که دختران هم بودند حتما خودارضایی می کردم.

۲۹ سالگی

فهمیدم خودارضایی هنوز لذتبخش است حتی حتی وقتی در رابطه جنسی با یک زن هستم. این روزها هفته ایی یک بار خودارضایی می کنم. برایش مراسم خاصی درست کردم. دوست دارم رکورد مدتی که صرف میکنم را بشکنم. بهترین رکوردم ۲۲ دقیقه ور رفتن با خودم است بدون اینکه بیایم.


Image source
https://www.healthline.com/

Written By
More from ناشناس
طنز تلخ یک روز عادی از زندگی یک ایرانی
صبح دخترم رو به مدرسه بردم متوجه شدیم بعد از اینکه ساعت...
Read More