در و دیوار شهر تورونتو اغلب انباشته است از اعلانات عجیب و غریب که در باره فعالیتهای فرقهای تبلیغ میکنند. ورقههای چسبیده شده به دیوارها از گیتار نواز کوری می گوید و یا طرفداران الویس پریسلی و مایکل جکسون فقید، از زنده بودن آنها خبر می دهند.
یکی از این محافل که اگر فرصت کنم گاهگاهی به آنها میپیوندم پاتوق «میکروفون آزاد» است. محفل برنامه های پاتوق، یک انبار کهنه و قدیمی در تورونتو است که تصادفا از دستِ بساز بفروشهای بزرگ جان سالم به در برده است و در گوشه کم پیدای بین دو آسمانخراش بزرگ، ناباورانه هنوز پابرجاست. یکی از دفعات، سخنران مهمان این فرقه، شخصی به نام « پسر عموی سقراط» بود.
موضوع صحبت او این بود که آیا میشود«هم عاشق بود و هم میل کنترل و مالکیت بر معشوق را جایز دانست؟». او در همان آعاز بحث بدون هیچ شبههای اعلام کرد که برای دست یابی به عشقی سالم و بیآزار و حقیقی، راه دیگری جز لغو تسلط و کنترل بر معشوق وجود ندارد. لحظاتی در سکوت گذشت. از تریبون فاصله گرفت و به سمت مخاطبین ساکت خود رفت. سگش بیاعتنا به او مینگریست. مدتی به چهرهها خیره شد و بلافاصله به سمت میکروفون برگشت.
پسر عموی سقراط مرد کوتاه قد، خپل و مسنی بود. با سگش آمده بود. از آن نوع سگها که احتیاجی برای دُم جنباندن و تقاضای محبت و توجه ندارند. پیش خودم گفتم حتما این سگ نیز پسر عموی سگ سقراط بوده است. به محظ اینکه سخنران در پشت میکروفون آرام گرفت سگش نیز بر روی زمین نشست. نگاه دو دوست کمابیش هم سن در هم تلاقی شد. به نظر نمیرسید کسی صاحب آن دیگری باشد.
سخنران عجیبِ جلسه گفت: «من نیاز و خواست انسانها را به سه دوره تقسیم کردهام. به اعتقاد من در دوران اولیه اجتماعات، بشر به خاطر شرائط زیستی اولیهاش، چارهای جز ترکیب میلِ خواستن و تملک بر همان خواسته نداشته است. از همان ابتدا، مهمترین احتیاجات ما یعنی غذا، پناهگاه و تولید مثل که به سه لذتِ زیبای مزه، امنیت و عشق تحول یافته بود به میدان همیشگی تملک و تصاحب کشیده شد».
پسر عموی سقراط مرحله اول زندگی اجتماعی بشر را «قحطی» نامگذاری کرده بود و افزود: «در این دوره، نیازهای تکراری و دورهای بشر مثل میل به غذا، نیاز به پناهگاه و تمایل جنسی به سختی تهیه میشد. نه شکارچی خوب و سریعی بودیم که هر موقع بخواهیم دسترسی به شکار داشته باشیم. تهیه غذا ماجرای خطرناک و خسته کنندهای بود و برای همین وقتی به تکهای غذا آنهم در حین شکار دست مییافتیم با سرعت تمام بدون هیچ حیایی میبلعیدیم».
پسرعموی سقراط البته افزود که شاید تکهای از غذای به چنگ آورده را برای بچهها در نظر میگرفتیم و یا با همسران و همراهان شریک میشدیم ولی در درجه اول، برطرف کردن گرسنگی همیشگی خودمان مهم بود. این ماجرا در مورد سرپناه و محلی که بتوانیم به به خیال راحت بخوابیم هم صدق میکرد. چون بر عکس حیوانات دیگر امکان استراحت سرپایی و نیمه بیدار برای ما وجود نداشت.
او به پشتیبانی از نظر اصلی خود تصریح کرد که: رسمِ تملکِ مردانِ درشتتر، شجاعتر، سریعتر، زرنگتر بر جفتهایشان در دوره «قحطی» نیز عادی بود. بشر چارهای جز تملک بیقید و شرط بر خواستنیهای ضروری نداشت.
از دید پسر عموی سقراط، مرحله بعدی تحول رفتار انسان در طی هزاران سال و در شکل عمومی تا این اواخر تغییری نکرده است و رابطهٔ بین خواستن و میل تملک بر آن، اخلاق اصلی بشر بوده است. او معتقد است که بعد از تحولاتی که کمابیش در صنعت شکار و کشاورزی ایجاد شده بود بشر توانست وارد مرحله جدیدی به نام «طمع» شود.
در مرحله «طمع»، بشر فرصت تولید بیشتر داشته است و از مرحله بدوی و گذراندن روزگار بر اساس تولیدات محدود و اتفاقی عبور کرده بود. البته تولیدات مایحتاج آنقدر نشده بود که به همه برسد. بنا براین، باز هم به شیوه سابق، بعضیها که هوشیارتر، خودخواهتر و حتی همچنان، آنها که قویتر بودند شانس تصاحب و تملک اضافهتر را نصیب خود کردند.
در طول هزاران سال گذشته، بشر همواره از ترس بازگشتِ دورهٔ «قحطی»، با وجود برآورده شدن نیازهای اولیه، توانست میل سیری ناپذیر برای پس انداز و آینده اندیشی را در هیبت «طمع» حفظ نماید. به همین دلیل واضح، میل تملک و کنترل بر داشتنیها و خواستنیها همچنان در رفتار بشر باقی مانده است.
سخنران از جمعیت درخواست میکند که بعد از استراحت کوتاه حتما به سالن برگردند چون می خواهد در باره زمزمههای جدیدی که اینجا و آنجا شنیده میشود صحبتتکند. زمزمه هایی که نشان میدهد بشر میخواهد و میتواند دست از احساس قدیمی و همزمانِ «تملک و کنترل» بر عشقِ خود بردارد.