حس «ناکامی جمعی»

بیشترین چیزی که این روزها توجهم رو به خودش جلب کرده این احساس ناکامی است که بسیاری از آدمها درگیرش هستن. اینکه به قدر لیاقت و کفایت شون به دست نیاوردن، حال نکردن، کام نگرفتن! به اشکال و دلایل مختلف!

زنی که از شغلش ناراضی است و پیشرفتی درش نداره مردی که زندگی بدون عشقی داره و زنی لبهاش رو نبوسیده. جوانی که بدلیل فقر امکان تجربه سفر و گردش را نداره. آدمی که بدلیل ظاهر یا معلولیت، فرصت برابری برای پیشرفت نداشته. میانسالی که بدلیل ازدواجی اشتباه معتقده «افسوس که بی فایده فرسوده شدیم»

اینها مثال بود. امکان داره این «ناکامی شخصی» از نظر شما، هرکدام از شما، دلایل و شکل و فرم خودش رو داشته باشه. اما اگه به من باشه برای من اون چیزی که آزاردهنده است و خوره است و هربار با گذشت سن و سال بیشتر اذیتم میکنه این حس «ناکامی جمعی» است.

اینکه میشد و میشه و همه پتانسیل و امکاناتش هست که کشور ما، جامعه ما، زندگی بهتری داشته باشه و نداره!به دلیل وجود این حکومت!

این ناکامی جمعی است که حتی بسیاری از کامیابی های فردی ما را هم ابتر کرده و ازشون لذت نمیبریم. فکر اینکه مثلا اگه این تغییر ۲۰ سال پیش اتفاق افتاده بود الان یک دختر ۲۰ ساله تجربه حجاب اجباری و افسردگی ناشی از اون رو نداشت. بسیاری آدمها زنده بودند. میلیونها انسان ایرانی شادی و خوشبختی را تجربه میکردند!خود ما هم به شمول آنها.

این آن واقعیت وحشتناکی است که فکر گذران عمر را سخت و افسرده کرده! بن بست در گشودن راهی برای کامیابی جمعی!

More from امید حنیف
من و چهل سالگی و افسوس‌ها
رفته بودم خرید. موقع برگشت دیدم چند تا بچه دارن توی کوچه...
Read More