دنبال یکی برو که تو رو بخواد

یک ماه از ابراز علاقه ام می گذره. صبح های جمعه بهش تلفن میزنم و رکسانا بعد از زنگ پنجم برمی داره. یه سکوت چند ثانیه ایی و بعد مثل همه چند بار گذشته، یه شعر جدید براش می خونم: « غیر روی ات هر چه بینم نور ِچشمم کم شود »

لبخند زیباش رو تصور می کنم. دوباره یه مدت سکوت و تلفن قطع میشه. دوست دارم پیش خودم فکر کنم که داره ناز می کنه و من هم آدمی ام که ناز کشیدن رو دوست دارم.

چند ساعت می گذره و می بینم کار دیگه ایی از دستم برنمی آد که ببینمش یا باهاش حرف بزنم. نگرانی هام شروع میشه. از خودم می پرسم این دختر اصلا از من خوشش می آد؟ یا هنوز داره داره سبک سنگین می کنه؟

عصر که میشه و دلتنگ تر میشم این قلب دومم توی شلورم هی سرک میکشه و خون توش جمع میشه و می ایسته و طلبکار میشه از من که پس چی شد؟

دوباره همه چی هول هولکی. مسبب این تمنا من هستم یا این حضرت درون شلوارم؟ فرق شون رو چطوری تشخیص بدم؟ چرا ما مردا سریع دل می بازیم؟

شب که میشه فقط عصبانیته که می مونه. آخه افشین خجالت نمی کشی؟ داری میشی ۳۰ ساله و هنوز رابطه ها رو توی مغز و خیالاتت می پرورنی؟ هنوز باید دنبال یکی بدویی که اصلا معلوم نیست می خواد تو رو یا نه؟

نکنه مثل دفعه های قبلی باید یه برنامه می چیدی و دعوتش می کردی رستوران. شاید بد نمی شد یه دسته گل بزرگ می فرستادی دم در خونه اش. دوباره و سه باره زنگ می زدی. مرز بین ناز و نخواستنش کجاست؟

ولی می دونی که امروزت چطوری تموم میشه. سکس دوست داری و خیلی می خواهی و نیست. در دسترس نیست. علاقه ایی هم شاید نداره.

ولی رضایت می دی و به خودت می قبولونی دوست داره که لباش رو بمکی. می خواد لختش کنی. دعوتم می کنه خونه اش و بعدش همه چی سریع میشه و دست خودمه که کجا لختش کنم. همون دم در یا روی سکوی آشپزخونه دامنش رو بزنم بالا یا ببرمش توی اتاق خواب.

بخش اول  
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم



More from محمود الوند
تجربه اول دو باکره
دیروز مراسم عقد رسمی داشتیم. ظهر امروز با هم درون رستوران هتل...
Read More