باکره سرخ فرانسه

یکی از خصوصیات مثبت جامعه دلباز و سرزنده می‌تواند این باشد که امکان بروز و  پرورش انسان‌های متفاوت را در خود فراهم می‌کند. آدم‌های خاص نه با تعبیر اینکه آنها از دیگران با هوش‌تر، حساستر و یا مغرور‌تر باشند بلکه در مفهومی آنچنان متفاوت و غیر متعارف که هضم و درک اعمال آنها حتی برای خود جامعه نیز دشوار باشد.

 زندگی «سیمونه ویل» فیلسوفِ نابغه، مارکسیست، آنارشیست، صوفی و در پایان عمر کوتاه ۳۴ سال‌اش یک کاتولیک مذهبی، نمونه بارزِ شخصیتی است که به شکل غیر مترقبه‌ای همیشه در حال تعارض با هر نوع سنت و عادت از پیش تعیین شده در پیرامون خود بود.

 سیمونه که امنیت و استاندارد زندگی طبقه متوسط یک خانواده یهود ولی سکولار پاریسی را تجربه کرده بود فعالیت سیاسی‌اش را از ۶ سالگی آغاز کرد وقتی که برای همدردی با سربازان جنگ جهانی اول که در گودال‌های نظامی گیر کرده بودند از خوردن شکلات و  شکر دست کشید.

سیمونه ویل که لقب «باکره سرخ» و حتی «مریخی» را نصیب خود کرد دختری بود که در ۱۰ سالگی خود را «بلشویک» خطاب کرد و در ۱۲ سالگی خواندن ادبیات یونان قدیم را به اتمام رساند. او به تمام معنی، یک روشنفکر فرانسوی انقلابی و آنارشیست بود که شرکت در تظاهرات، اعتصاب‌ها و نوشتن مقالات سیاسی را تا ۲۵ سالگی ادامه داد.

سیمونه قراری برای ایستایی و تثبیت نداشت. انسانی که خود را رسماً مارکسیست می‌شناخت مثل همییشه در مقابل موج عمومی دوران جوانی خود مقاومت کرد و با‌‌‌ همان شدتی که روشنفکران از مذهب فاصله می‌گرفتند خود را به افکار روحانی و مذهبی نظیر آیین‌های متعدد هندی و تصوف شرقی نزدیک ساخت.

بعد از فارغ التحصیلی در رشته فلسفه از دانشکده معتبری در پاریس۲ و بعد از تجربه کوتاه مدتِ تدریس، از شغلش استعفا داد و بر اساس دیدگاه‌های فلسفی و روحانی جدیدش، به این نتیجه رسید که بهترین شیوه زندگی «کارگری در کارخانه» است.

اعتقاد سیمونه بِه تاثیرِ صوفیانه و تزکیه بخشِ «کار فیزیکی» هم به افکار سوسیالیستی‌اش ربط پیدا می‌کرد و هم الهامی بود که با عشقِ «مسیح مهربان» که قربانی گناهان بشر گشت در هم آمیخت. تجربه‌ای که باعث شد بیش از پیش سیمونه پر شر و شور را به عرفان و مذهب نزدیک گرداند.

 سیمونه به دلیل ضعف جسمی، سردردهای مزمن و فعالیت‌های سیاسی و صنفی قادر به نگهداری شغل کارگری‌اش نبود و بعد از اخراج پیاپی از کارخانه‌های مختلف ناچار شد به همراه خانواده‌اش به امریکا مهاجرت کند.

غیرعادی بودن و در مقابل عادت‌ها و مرام‌های رایج ایستادن، تنش خستگی ناپذیری بود که سیمونه را وا می‌داشت که حتی مصونیتی برای افکار خودش فراهم نکند. او با وجود آنکه در نوشته‌های فلسفی‌اش از «عدم خشونت» حرف می‌زد به طور ناگهانی به اسپانیا رفت و تصمیم گرفت که در جنگ‌های داخلی اسپانیا در صف ازادیخواهان با فاشیسم «فرانکو» وارد جنگ شود.

سیمون دوبوار که عزیزِ روشنفکران چپ فرانسه بود با درک درستی که از روح سرکش و صادق او داشت از او به عنوان موجودی صادق یاد کرد و رسماً اعلام کرده بود که «عاشق روح زیبای سیمونه است». شاعر بزرگ قرن بیستم تی. اس. الیوت نیز او را نابغه خوانده است.

 سیمونه ویل هرگز به خاطر روی برگرداندن از یهودیت، مارکسیسم و یا حتی شرکت در جنگ مسلحانه ضد فاشیستی  اسپانیا و عجیب‌تر از همه رجعتش به مذهب محافظه کارِ کاتولیک مورد مواخذه جامعه فرانسه قرار نگرفت. پویایی و آمادگی پذیرش تفاوت‌ها شیوه و رفتاری بود که سابقه آن در اروپا به اولین تلاش‌های اومانیست‌های رنسانس می‌رسید.

 سیمونه ویل در اوائل قرن بیستم به میمنت تجربه طولانی و مداوم «تحملِ دیگران» در جامعه‌ اروپایی، ذات اعتراضی‌اش را به هر سو بکشاند بدون آنکه مورد لعن و نفرین ارزش‌ها و عقاید مطرح زمان خودش قرار بگیرد. سیمونه در سن ۳۴ سالگی در پی اعتراض به اشغال فرانسه توسط نازی‌ها، اعتصاب «کم غذا خوردن» خود را همچون یک درویش واقعی تا به آنجا ادامه می‌دهد که بر اثر سکته قلبی جان می‌سپارد.

Peter  Foges, The Mystique Of The Manual ,  Simon Wiel 1909- 1943

http://www.laphamsquarterly.org/roundtable/roundtable/the-mystique-of-the-manual.php

École  Normale Supérieure

More from ترجمه‌ی محمد رادفر
پشیمانی‌های دوران بیست سالگی
اگر هر کدام از ما مردان، بخواهیم به دهه بیست سالگی مان...
Read More