آزاده بشارتی از جوانترین شاعران ایرانی است که بدون محابا، عطش های بلندپروازانه و مرسومِ یک شاعر را حق خود می داند: « به آنچه رسیده ام بسیار کمتر است از آنچه دنبالش می دویدم و آرزویم بود»1
در این شعر، لحن و حتی دائره لغات به کار برده شده توسط فروغ فرخزاد را صمیمانه تکرار می کند. اما مهمترین خصوصیت متفاوتی که او را از بقیه شعرای سبک فروغ متمایز می کند این است که در درون هر شعر با یک لحن ثابت مواجه نیستیم.
اشعار او نشان داده است که می توانند خواننده را وا دارند تا به سهم ذوق و شعور خود به معانی مختلف برسند. من فکر می کنم در این شعر که از آثار او دستچین کردم، تصویر یک سقط جنین ناخواسته و ناگزیر را می توان یافت. شاید.
با این همه خستگی
با این همه درد
که در من سرود میخواند
بعید نیست ایستاده بخوابم
بعید نیست ایستاده بمیرم!
ببخش فرزندم
به دنیا نیاوردمت
تا مانند تکههای جداشده از یک شعر
– در پینوشت
مرا به زندگی، به متن
سنجاق کنی
ببخش!
در سرزمین آدمهای کوچک
برف میان ما
آنقدر دیوار شده بود
که از خورشید برایت تابو بسازم
بخند فرزندم
و اندوهم را فراموش کن
بادبادکهای زیادی از نخ جدا شدهاند،
تا کودکان زیادی را بگریانند!