چرا به اندازۀ داستانهای عاشقانه، گوش برای شنیدن داستانهای خائنانه وجود دارد؟ در خیانت چه چیزی هست که این همه مخاطب را به خود جلب کرده و علیرغم اکراه و انکاری که به دنبال دارد، همه روزه بخشی از مردم وقت شان را به قصه های از این دست میگذرانند؟ طبیعی است اگر این داستانها مخاطبی نداشته باشد تولید هم نخواهد شد.
خیانت دقیقاً آن روی سکه عشق است. این دو اگر نه همزاد هم اما پابهپای هم پیش میروند. خیانت، وجه مشترکی هم با عشق دارد: هر دو ترسناک و ناشناختهاند. وقتی کسی سراغ عشق یا خیانت میرود، از پایان شان بیخبر است، او در دالانی تاریک قدم میزند که نمیداند چه پیش میآید. نمیداند چطور و تا کجاها خواهد رفت؟ با این تفاوت که عاشق به آینده امیدوار است و با امید و ایمان پیش میرود اما خائن نه به امید فکر میکند و نه میخواهد به آینده برسد، او میخواهد اکنون را ماندگار کند.
داستان خائنانه جذابیتش در ماجراجویی است که مخاطب را به دنبال خود در قلمرو ناشناختۀ خطرناک میکشد. آنقدر جذاب که همواره کسانی را پای شبکههای تلویزیونی و یا سر فرو برده درون کتابهای قطور رمان، بر جا میخکوب میکند تا ببینند که خائن چه میکند، به کجاها میرود و چه سرانجامی مییابد هرچند که شخصیت خائن بر خلاف عاشق، منفور باشد. اما تنفر باعث نمیشود که کسی به تماشای راز و رمزش ننشیند.
داستانهای زیادی را درباره خیانت و سرانجام یک خائن شنیده و خواندهایم. جذابترین آنها داستانهایی است که دهان به دهان نقل و تکثیر می شود. راست و دروغ بودنشان اهمیت چندانی ندارد، مهم نحوه تعریف داستانی جذابی است که ماندگار می ماند.
یکی از معروفترین داستانهای چند سالۀ اخیر محبوبیتش را مدیون شهرت شخصیت اصلی است که ظاهراً نمادی از مهربانی و خوش اخلاقی بود و حتی در یکی از شبکههای تلویزیونی ایران، برنامهای برای «گسترش اخلاق در خانواده» داشت.
چند سالی که از اجرای برنامه گذشت خبر رسید که مجری، بر خلاف موضوع برنامه اش، نه تنها خیانتکار، بلکه ریاکار هم بود و رفتارش دقیقا ضد نصیحت های بود که در برنامه تلویریون اش عنوان می کرد. چه کسی باور می کرد که مردی با ظاهر الصلاحی و چهرۀ نورانی او، چنین رفتاری داشته باشد؟
خیانتِ مرد مدعی اخلاق خانواده، جریمه سنگینی پیدا کرد. گویا همسر مرد دست به کار میشود و چنانکه نقل شده، منتظر میماند تا مرد به دستشویی برود. آب را لابد قبلا قطع کرده بوده یا شاید عادت مرد این بود که به شکلی سنتی از آفتابه استفاده کند. اسید درون آفتابه کار خود را میکند و صدای مرد را به آسمان می برد. داستان خیانت او و رفتار انتقامجویانه همسرش تا مدتها زبانزد مردم در هر شهر و دیاری بود.
این داستان راست باشد یا ناراست، یکی از هزاران حکایتی است که در پچپچهای دوستانه و خانوادگی، در صفهای اتوبوس و نانوایی و این طرف و آن طرف میشنویم. گذشته از آنکه نقل چنین ماجراهایی و شاخ و برگ دادنهای بیشمار، به تعداد راویان شفاهی، جنبۀ پندآموزی دارد، خبر از یک چیز دیگر هم میدهد و آن اینکه ماجراهای خائنانه، داستانهای پرکششی هستند.