مردان نسل های قدیمی تر، اغلب شان به ۲۵ سالگی که می رسیدند ازدواج کرده بودند و احتمالا فرزند هم داشتند. حتما آن موقع ها یکی دو تا مرد مجرد هم در بین نسل شان بود اما چه اتفاقی افتاد که مجرد بودن شیوع پیدا کرده است.
۱- احساس آزادی
شاید در وهله اول این احساس، فقط یک ادعای قشنگ و فریبنده باشد ولی به هزاران دلیل، احساس آزادی زندگی مجردی واقعیت دارد.
آدمها فرق کردند. حساستر شدند. شناخت بیشتری از خودشان و ظرفیت های شان دارند. قرار و سنت قطعی وجود ندارد که یک مرد حتما باید خودش را وقف همسر و فرزند کند. چون بدون شک ازدواج یک ازخودگذشتگی حتمی است.
مرد مجرد احساس ازادی اش، واقعی است چون هر کاری دلش خواست و اگر بتواند انجام می دهد. می تواند ۷ روز هفته کار کند، ریسک کند، برای داشتن کار پر درآمدتر به هر شهر و منطقه ایی برود. او می تواند چون کوله بار مسولیتش، سبک است و وابستگی و نگرانی دیگری جز خودش ندارد.
۲ – هیجان
برای مرد متاهل شاید تعریف متفاوت از هیجان وجود دارد اما شرط اصلی هیجان و ذوق زدگی مشخص و قابل پیشبینی است. سکس برای مرد متاهل با همه ادا و اصول های ممکن، قابل دسترس است.
برای مرد متاهل اتفاق جدیدی نمی افتد هرچه که قرار بود صورت بگیرد به وقوع پیوسته است. مشکل و ندانسته ها و نگرانی ها مربوط به چهارچوبی است که وجود دارد.
مرد مجرد بودن مثل سربازی است که هر روز باید یک منطقه ناشناخته را گشت بزند. هر اتفاقی، هر پیشنهادی، هر ریسکی و هر ماجراجویی در کمین او است یا خودش برای آن کمین می کند.
اصلا چرا راه دور برویم، وقتی مرد مجرد شب سر به بالین می گذارد شاید افسوس اتفاقاتی که نیفتاده است را بخورد ولی فردایش یک شروع و پیشامد جدید است.
۳- جستجوی خیالی
هر مرد به هر حال در خیال و تصورش دو سه نوع زن ایده آل نقش بسته است که در جستجوی یافتن یکی از آنها است. مرد مجرد شاید دسترسی همیشگی به سکس و رابطه عاطفی مورد نیازش را ندارد ولی کارتش را هنوز نکشیده است و جستجوی خیالی اش با لذت پیشبینی نشده ایی بدون هیچ احساس گناه یا افسوس ادامه دارد.
برای مرد متاهل این جستجوی خیالی عملا به پایان رسیده است. او کارتش را کشیده است. فرقی هم نمی کند که به چه دست یافته است چون این یک سهم روحی و روانی بود که مصرف شد.
اگر مرد متاهل هنوز جستجوی خیالی اش ادامه دارد دچار توهم و تناقض است و زندگی اش روی خوش نخواهد دید.
۴- بدشانسی ها
بخش قابل توجهی از مردان از دو نظر دچار بدشانسی می شوند که در یک حساب و کتاب عاقلانه، به این ترجیح می رسند که مجرد بمانند.
الف- مردان زیادی در همه جوامع هستند که به دلایل زیاد نمی توانند از نظر اقتصادی موفق باشند. خیلی ها تحصیلات و تجربه شغلی هم دارند ولی هر چه می دوند نمی توانند به قطار زندگی معمولی برسند. آنها مسول و با شعور هستند و می فهمند که در چنین وضعیتی، متاهل شدن یا پدر شدن یک تصمیم عادلانه برای خودشان یا همسرو فرزند آینده شان نیست.
ب- تعدادی از مردان مثل یک جنگجوی زخمی اند که به غار خودشان پناه آورده اند و مشغول ترمیم زخم خیانت و بی وفایی هستند. زخم هایی که شاید مزمن شده اند و جسم و روح شان را کدر و ناراحت ساخته است.
این مردان مجرد بدبین تر و دلسرد شده، دست از جستجوی خیالی برای پیدا کردن زن ایده ال خود می کشند. رسیدن به این مرحله می تواند یک تصمیم غلط یاشد ولی همه مردان تحمل و تشخیص برابر ندارند. این نوع مرد مجرد باید شانس بیاورد و زنی مهربان و نازنین توجه شان را جلب کند و اعتماد از دست رفته شان را برگرداند. اما تلخی و نفرتی که در وجودشان است فرصت های احتمالی را از بین خواهد برد. آنها بدشانس هستند.
image source
https://www.thedailymash.co.uk/