من یک خانم مدیر بانک در یکی از شهرهای ایران هستم. ۱۲ سال است ازدواج کردم. دو فرزند دارم و از همسرم هم کمابیش راضی ام. برای رسیدن به این موقعیت سالها بیشتر از ۱۰ ساعت در روز برای بانک های مختلف کار کردم. نزدیک به سه سال است که فکر رابطه با یک مرد مدام به سراغم می آمد و از چند ماه پیش با یکی از کارمندان یک شعبه دیگر که تماس تلفنی و ایمیلی داشتم آشنایی جدی را شروع کردم.
پیش خودم خیلی فکر کردم و مدتها با این افکار مبارزه کردم ولی در نهایت وقتی می بینم این احساس آن هم از طرف آدمی مثل من که همه زندگی اش تلاش و تعهد بوده است وجود دارد پس شاید یک حقی هم در این میان وجود دارد که نمی توانم تشخیص دهم.
من می دانم که کار بدی نمی کنم چون هر دوی ما اگر این رابطه نبود همسران خوبی در زندگی نمی توانستیم باشیم. او هم متاهل است و به جرئت می توانم بگویم اگر این ابراز علاقه و محبت نبود او از خانواده اش طلاق می گرفت. خودم هم شک ندارم که دچار افسردگی می شدم.
من پیش خودم فکر کردم چرا با وجود آنکه مسئله خیانت، منفور و غیرانسانی شمرده می شود و این همه بدبختی و بی آبرویی در پی دارد، همچنان در تاریخ بشر تکرار می شود.
من دلم نمی خواهد طلاق بگیرم. فرزندانم را خیلی دوست دارم. در خانواده ایی بزرگ شدم که تجربه طلاق در آن نیست ولی دور و برم زیاد دیدم و می دانم که خیلی چیز بدی است. من فکر می کنم اگر این رابطهبیرون از زناشویی را نداشتم همسر دلسرد و بداخلاقی بودم.
مطمئن هستم اگر به هر دلیلی گیر بیفتم پریشانی مالی نخواهم داشت و می توانم زندگی خودم و فرزندانم را به تنهایی به پیش ببرم. من به این نتیجه رسیدم این نیاز عاطفی که به آن دسترسی پیدا کردم حق من است و نمی خوام به سنت اخلاقی دور و بر، محدود شوم.
من وقتی دختر جوانی بودم باکره بودن یک نرم بود و رعایت کردم و تا ۲۷ سالگی سکس نداشتم. اما می بینم در نسل بعد از من دیگر اینچنین نیست. من قاطعانه معتقدم زندگی زناشویی و تعهد عاطفی و جنسی فقط به یک نفر برای تمام زندگی، یک روز از نًرم خارج می شود. من اعتقاد قلبی دارم به این مسئله و گواهش هم خودم هستم که تمام عمر، دقیق و کاملا اخلاقی، رفتار کردم. من فقط نمی خواهم در فقر عاطفی زندگی کنم.
من تبلیغ خیانت نمی کنم. من می بینم که خیلی ها در محل کار و آشناها به شکل غیرمسئولانه و بی مهابا و فقط بر اساس چشم و هم چشمی و مد و افتخار، دوست پسر یا معشوقه می گیرند. هر چند حتی آنها را نیز در نهایت قضاوت نمی کنم. حتما کمبودهایی دارند که این کارها را می کنند.
می خواهم به مردان بگویم ما تازه داریم می رسیم به سطح رفتار و اخلاق جنسی شما و شاید پس از اینکه حد نصاب و درصد ما به اندازه شما شد جامعه ناگزیر شود بر اساس وضعیت زوج های جدید، اصول جدید ازدواج ایجاد کند.
هیچکس شوک نمی شود این همه آدم معتاد در درون زناشویی ها و خانواده ها است. هیچکس چندشش نمی شود که والدین بیشعوری هستند که فرزندان شان را می زنند و تحقیر می کنند ولی وقتی به خیانت می رسد داد همه به هوا می رود. در صورتی که خود این عمل به ذهن اغلب زنان و مردان نیز خطور می کند.
می دانم که اگر رابطه ام افشا شود تمام احترام و موقعیت شغلی ام و تحصیلات و سالها زحمت شبانه روزی ام ممکن است نابود شود. می دانم که قلب شوهرم را می شکنم. می دانم که احتمال دارد حتی فرزندانم را هم از دست بدهم و دنیای شان از هم بپاشد. من می دانم که خیانت در اغلب موارد به قیمتش نمی ارزد. ولی …