مدتی کوتاهی است با یک نفر آشنا شدم و خیلی سریع و راحت با هم دوست شدیم. نقشه هایی هم برای زندگی مشترک ریختیم. بدشانسی این است که دارم میروم به یک مسافرت شغلی مهم که حتما وضعیت کارم را بهبود می بخشد. دوستم بعد از باخبر شدن از سفری که در پیش دارم یک جمله طولانی تایپ شده آورد و از من خواست آن را امضا کنم.
در آن از جانب من نوشت که: « قول می دهم در مدتی که از تو دور هستم هرگز به تو خیانت نکنم. من این تعهد را می دهم چون برایم واقعا ارزشمندی» … من هیچ مشکلی نداشتم و قول دادم و زیر کاغذی که آورده بود امضا کردم.
امروز ولی کمی ناراحتم نه به خاطر قولی که داده ام یا شک در باره قدرت نگهداری قول خودم. ناراحتم چون اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که امضا کنم تا بی دلیل کدورت یا شک و شبهه بین ما پیش نیاید.
الان ناراحتم چون او را می شناسم و می دانم که با تمام وجود مرا باور کرده است. شاید بگوئید پس مشکل چیست؟ من ناراحتم چون تعهدی که داده ام دلیلش آن توقع و خواهشی نبود که او از من انتظار داشت. من واقعا نمی دانم در طی هفت ماه دوری چه اتفاقی خواهد افتاد؟
فکر کردم که به او بگویم امضایی که زدم نیتش آن چیزی نبود که قولش را دادم. ولی باز به خاطر ایجاد نگرانی اش، دلم نمی آید چیزی بگویم.
آیا قولم را پس بگیرم؟ یا قراداد جدیدی بنویسم و آن را الان یا به محض رسیدن به مقصدم، برایش ارسال کنم. شاید هم واقعا نمی خواهم زیر بار این تعهد بروم و دنبال بهانه هستم؟ من آدم ساده و قابل اعتمادی هستم ولی چرا نگرانم؟ چرا این اتفاق را راحت و ساده نمی گیرم؟
شاید بهتر است به خاطر حفظ این رابطه به این سفر نروم. شاید ضررش بیشتر از ارتقا در شغلی که دارم باشد.