چهار ماه از آشنایی من و مرضیه می گذرد و از دو ماه پیش تردیدی نداریم که می خواهیم تشکیل خانواده دهیم. همه چیز به نظر خوب است. هر دوی ما افراد اجتماعی هستیم. دوستان زیادی داریم و مدام مهمانی می رویم و برنامه سفر می گذاریم.
این اواخر ولی احسااس راحتی نمی کنم وقتی او با مردانی که در جمع های مان رفت و آمد داریم می گوید و می خندد. وقتی هم که دیدم دارم اذیت می شوم به او گفتم. با کمال تعجب متوجه شدم که او هم همین احساس را در باره من دارد ولی تاکنون ابراز نکرده است. من وقتی با این واقعیت روبرو شدم تازه فهمیدم که چطور یک آدم می تواند حسود باشد بدون آنکه دلیلی داشته باشد. چون واقعا هیچ عملی از من سر نزده بود که حسادتش را برانگیخته باشد. چرا ما به دام حسادت می افتیم؟ آیا ما مشکل داریم؟
امیر عزیز
مشکل حسادت از آنجا شروع می شود که به طور منطقی و غریزی، همه ما آن را یک حق شخصی می دانیم بخصوص در این دوره و زمانه که روابط ما از محدوده فامیل و قبیله خارج شده است. اکثر ما با غریبه ها دوست می شویم و حتی ازدواج می کنیم. طبیعتا احساس نگرانی نسبت به دیگران بیشتر شده است.
این حقیقت را هم نمی توان کتمان کرد که اکثر ما در معرض توجه دیگران می توانیم قرار بگیریم و خود ما نیز با افراد جالب و جذاب زیادی در طی روز روبرو می شویم.
اما این مراقبت و دقت در باره شریک زندگی، فرق دارد با تصور و توهمی که حسادت برمی انگیزاند. حسادت در درجه اول ترس از دست دادن چیزی مهم و عزیز در زندگی است. ترسی که اگر با خود صادق باشیم ناشی از نوعی خودکم بینی است. ترس از اینکه مبادا من به اندازه کافی لایق یا حتی جذاب نباشم. ترس به این معنی که من آنقدر وابسته ومحتاج هستم که از بین رفتن رابطه و از دست دادن شریک زندگی ام را نمی توانم تحمل کنم.
ترسی که باعث حسادت می شود از قدرت مخوفی برخوردار است و متاسفانه در اغلب موارد، نتیجه اش، از بین رفتن عشقی است که فکر می کردیم با حسادت از آن مراقبت می کنیم.
شما جزو درصد محدودی از زوجها هستید که با هم حرف می زنید و نگرانی های تان را به هم می گوئید. این کار را ادامه دهید. در باره احساس حسادت، با هم حرف بزنید. سعی کنید با افزایش اعتماد، از مقدار حسادت به هم کم کنید. دلایل بسیار زیاد و شخصی دیگری هم وجود دارد که خودتان باید کشف کنید.