همه ما می خواهیم عشق را تجربه کنیم ولی خیلی از ما احساس خوبی نداریم وقتی یک نفر به ما ابراز عشق می کند. یک ندای درونی به ما می گوید آدمی که از ما خوشش آمده، تشخیصش غلط است. یک جای کارش می لنگد.
ولی شاید مشکل آنها نیستند و ناراحتی اصلی، به خودمان بر می گردد به تشخیصی که از خودمان داریم. ما جذابیتی که آنها در ما سراغ گرفتند را درک نمی کنیم. .
شیفتگی شان به ما، با ظرفیتی که در خودمان سراغ داریم در تناقض است چون فکر می کنیم موجود دوست داشتنی نیستیم. برای همین، سعی می کنیم اعمال ناخوشایندی از خود بروز دهیم تا دست از علاقه شان بردارند.
با تعجب از خودمان می پرسیم چقدر یک نفر می تواند سطح توقعش از عشق، آنقدر کم باشد که آدم نه چندان دلچسبی چون ما را بپسندد؟ اما در ضمن شاید بد نباشد به یک صورت دیگر هم به قضیه بنگریم.
شاید این توجه و دلبستگی که شاهدش هستیم نشانه رفتار یک آدم متوهم و ضعیف النفس نیست. شاید وی ویژگی هایی را در ما دیده است که متاسفانه، خودمان متوجه اش نیستیم. خصوصیاتی که اصلا در باره اش فکر نکرده بودیم. چون همیشه فکر می کردیم لایق عشق نیستیم.
شاید در میان این همه احساساتی که برای ما آشنا نیست دریچه ای از یک امید تازه به روی ما گشوده شود. شادید بد نباشد به توجه و علاقه آدمی که ما را دوست داشتنی یافته است اعتماد کنیم و از آن مهمتر، دست از خودتحقیری و خودتخریبی برداریم.
شاید بد نباشد شجاعت بیشتری به خرج دهیم و باور کنیم انسان جالب و جذابی هستیم. حتی اگر این علاقه و جذابیت دوطرفه نباشد و سرانجامی نیابد ولی حداقل، به سلیقه و تلاش فرد مقابل احترام بگذاریم و برای وجود خودمان و او، اعتبار بیشتری قائل شویم.
The Terrors of Being Loved
http://www.thebookoflife.org/the-terrors-of-being-loved/
Image source