خانم «کیمبرلی وید»، عضو کمیسیون محققین دانشگاه «وارویک» انگلستان میگوید: «از ٦٠ سال پیش، دانشمندان میدانستند که ذهن، شبیه دوربینی نیست که گذشته را ضبط کرده باشد. ما پی برده بودیم که خاطرات در حقیقت فقط تصاویر بازسازی شدهای و پراکنده از وقایع گذشته .هستند.» به عبارت دیگر، خاطرات به عنوانِ یکی از مهمترین عناصر شکلگیری شخصیت انسانها، توام با توهم می باشد
بسیاری از ما ترکیبی از خاطرات خوشایند و ناگوار را در طول زندگی با خود یدک میکشیم. خاطرات، سلیقهها و باورهایی که به دور ذهن ما تنیده شدهاند و در واقع شخصیت تک تک ما را رقم میزنند.
سئوالی که به ذهن آدم خطور میکند این است که چه رابطهای بین واقعیت و خاطرات وجود دارد؟ شاید بتوانیم به گفته پروفسور روانشناس دانشگاه شیکاگو، دیوید گالو اعتماد کنیم که « زندگینامه کودکی ما بیشتر شبیه تکههای پراکنده و بیحساب و کتاب دفترچه خاطرات، نقل قولهای شنیده و گاه تصویر شده توسط والدین و دیگر اعضای خانواده، عکسها، بریده جراید و تصاویری است که از اینطرف و آنطرف جمع کردهایم.»
روانشناسان در طی سه دهه بررسی و ارائه گزارشهای تحقیقاتی و از همه مهمتر با به کارگیری تکنیک علمی «خاطرات ساختگی»، قادر شدند از طریق فراهم سازی خاطرات مصنوعی و القای آن به آدمهایی که در تحقیقاتشان شرکت کردند به اثبات تجربی حقیقت فوق نائل آیند.
خانم کیمبرلی وید و همکارانش با تدارک تصاویر بازسازی شده و گردآوری شهادتهای دروغین والدین، توانستند به کسانی که در تحقیقاتشان شرکت کردند این را بقبولانند که در دوران کودکی خویش، تجربه واقعی بالن سواری داشتهاند.
پروفسور گالو می گوید نتایج تحقیقات آزمایشگاهی هرچند در عمل ثابت میکند که خاطرات دروغین میتوانند با دستکاری تبدیل به یک واقعه مستند شوند ولی به دلیل شیوههای ایجاد خاطرات دروغین، ممکن است از عمومیت قطعی برخوردار نباشند.
او بر این واقعیت تاکید میورزد که با وجود آن که امکان ثبت و اندازهگیری اتفاقها و واقعی بودن حتمی خاطرات وجود ندارد ولی قابلیت به بازیچه گرفتن خاطرات آدمها در تحقیقات بالینی، نشانه جدی خطاپذیری و ساختگی بودن خاطرات بشری است.
براساس نتایج مربوط به حدود ٣٠ درصد از «خاطرات ساختگی»، تبدیل به باور آدمها و پذیرش آن به عنوان یک خاطره شخصی میشود. دلیل اصلی برای پذیرش اتفاقهای شنیده یا تصویر شده به عنوان یک خاطره شخصی، بیش از هر چیزی به توانایی و شیوه کارکرد مغز انسان بستگی دارد.
روانشناسان معتقدند مواجهه مغز انسانها در طول زندگی با وقایع روزمره، آنها را ناگزیر میسازد که برای ماندگاری هر چه بیشتر، اتفاقها و ماجراهای زندگی را در هم بیامیزند. برای بایگانی شدن انبوه ماجراها، مغز راه دیگری در پیش روی ندارد جز آنکه همه وقایع گذشته را در قدم اول خلاصه، بعد آنها را دستچین کند و در نهایت به تدارک خاطرهای کاملاً مستقل از ترکیب اتفاقهایی که روی داده است دست بزند.
از دید دکتر گالو، تطبیقپذیری واقعیتهای بسیار کوچک و یا به عبارتی ساختنِ خاطرات، در حقیقت راهاندازی تخیلی است که مغز برای پیوند و ربط دادن بین انبوه اتفاقها به آن مبادرت میورزد. از دید او، خلقِ بسیاری از خاطرات، بهایی است که بشر میپردازد تا قادر به بایگانی و در نتیجه استفاد مجدد از هزاران حادثه و تجربه کوچک و بزرگ در زندگی باشد.
با وجود آنکه پذیرش خاطرات شخصی به عنوان توهمات ساخته ذهن بشر، دشوار به نظر میآید ولی روانشناسان معتقدند که غیر واقعی بودن خاطرات، به بشر کمک میکند تا بر اساس تجربیات کمابیش ساختگی، به مصاف آینده برود.
دکتر کیمبرلی وید، محقق دانشگاه انگلیسی معتقد است: «سفر ذهنی بشر به آینده و چارهاندیشی برای مشکلاتی که ممکن است در آینده با آن دست به گریبان شود، سفری است که ذهن مملو از خاطرات نیمه حقیقی میتواند برای ما ایجاد کند. اگر مغز بشر قابلیت تطابق، درهم ریختن و خلاصه کردن میلیونها حادثه، تجربه و اتفاق گذشته را نداشت به همان نسبت، امکان پیشرفت و حل مشکلات بشر میسر نمیشد».
منابع
The grand delusion: Head full of half-truths, New Scientist
http://www.newscientist.com/article/mg21028122.300-the-grand-delusion-he…
David Gallo of the University of Chicago
Kimberley Wade, a memory researcher at the University of Warwick in the UK
1- Julian Patrick Barnes, England, England