ماجرای مرد بدبین

MerchantsTale

با سلام من علی 28 سالمه. برادری دارم که حدود 17 سال پیش می خواست با زنی ازدواج کند. حدود 2 سالی خانواده من مخالفت کردند ولی نهایتا با تهدید خانواده و اینکه خودکشی می کنم یا تهدید به اعتیاد، با ازدواجشون موافقت کردند. زمانی که اونا ازدواج کردند من 11 سالم بودم.

یه چند سالی ما با هم زندگی کردیم. مشکل از جایی شروع شد که من حدود 15 سالم شد و بالغ شدم. در اطرافم تنها جنس مخالفی که وجود داشت همسر برادرم بود برای همین جذبش شدم همیشه برای دید زدن اندامش به هر دری می زدم چیزی نگذشت که اون هم به توجه من پی برد، اولش از من دوری کرد ولی کم کم اون هم متمایل شد.در حین اینکه کشش زیادی بهش داشتم ولی همیشه حس گناه مانع از این می شد که نزدیکتر بشم. چند سال گذشت و اون ها خونه شون رو جدا کردند ولی توی این چند سال اون خانوم خیلی تغییر کرده هم اخلاقش هم پوشش و رفتارش.

همیشه بهش مشکوک بودم و اینکه برخلاف تظاهری که جلوی برادرم می کنه با مردان دیگه هم ارتباط داره. خلاصه همین چند وقت پیش بهش ابراز علاقه کردم. نمی دونم یه جورایی می خواستم امتحانش کنم یه جورایی هم دوست داشتم باهاش رابطه داشته باشم برام عجیب بود اون هم خیلی سریع موافقت کرد. الان چند وقتیه با هم در ارتباطیم و چند باری تو به موقعیت هایی با هم تنها شدیم و کارمون به بوسیدن همدیگه رسیده ولی هنوز هیچ رابطه ای نداشتیم ولی با این حال بدجور عذاب وجدان دارم. روم نمیشه تو صورت برادرم نگاه کنم.

میخوام از این حس خیانت و نامردی فرار کنم .می دونم اگه تنها بشیم بینمون اون اتفاق میفته. چیزی که بیشتر ناراحتم می کنه اینه که اون خانوم هیج عداب وجدانی نداره، بهونه ش اینه که شوهرم به من کم توجهی می کنه بعضی وقتا حس می کنم خیلی ازش متنفرم و اینکه اون تو این سال ها چقدر به برادر من خیانت کرده منو دیوونه می کنه. اینم بگم برادرم به اون خیلی اطمینان داره شاید به خاطر تظاهر به دینداری هست که جلوی برادرم می کنه.

در مورد خودم هم بگم من در ارتباط برقرار کردن با خانوم ها خیلی ضعیفم، هیچ وقت دوستی هام با یه دختر بیش از دو هفته طول نکشیده و همیشه خیلی زود از من خسته میشن برا همین هم توی تمام این سال ها تنها بودم. لطفا منو راهنمایی کنید چیکار کنم هم اشتباهی نکنم که تمام عمر خودم رو سرزنش کنم و هم اینکه بتونم ارتباط نرمال تری با جنس مخالف داشته باشم.

کمال عزیز

هر چه زودتر از این ماجرا فاصله بگیر. بیش از اندازه خظرناک و مسموم است و تا ابد گریبانت را خواهد گرفت. به هر شکل ممکن نشان بده که عمل اشتباهی از تو سر زد و با جوانمردی تمام، هر طور شده مشخص کن که دیگر هیچ احساسی نداری و به شدت پشیمان هستی. بار اول 15 ساله بودی و هنوز شعور یک بزرگسال را نداشتی و اشتباه کردی ولی الان در بهترین سال های ذهن توانا و وجود مردانه ات به سر می بری.
.
تو مسئول زندگی برادرت و کیفیت زناشوی اش نیستی. حدس و گمان و تعبیرهای خودت را کاملا بگذار کنار چون بر اساس تصوری که از همسرِ برادرت، در ذهن خودت ایجاد کرده بودی به خودت اجازه این اشتباه بزرگ را دادی. کاری به کارش نداشته باش. دنیا پر است از ناهنجاری ها، فقط سعی کن به آن نیفزای…
.
مهمتر ازهمه بد نیست به این احتمال فکر کنی که در تربیت و پرورش خودت، شاید این اعتقاد  ناخوداگاه هست که همه زنان خیانت پیشه هستند و این را در توضیح شخصیت زنِ برادرت مدام نشان دادی. بویژه اینکه از رابطه های خیلی کوتاهت با جنس مخالف گفتی و اینکه به دلایلی از تو دوری می کنند. سعی کن تصورات بد به زنان را کنار بگذاری و منطقا بپذیری و بفهمی که زنان و دخترانِ با مرام و با شعور، خیلی زیادند. این را کمال عزیز، هرگز فراموش نکن وگرنه رابطه ات با جنس مونث تا وقتی که به آنها بدبین باشی هیچوقت شکل سالم و صمیمی به خود نخواهد گرفت.
.
به درس و منبع درآمد سالم و ثابت فکر کن. برای خودت برنامه کار یا سفر بریز و یا وقت و انرژی اضافه ات را به کار خیریه در موسساتی که برایت جالب است یا در اطرافت می توانی پیدا کنی تبدیل کن…  حتما و سریع.
بهمن
Written By
More from بهمن
از این روزگار لعنتی خسته‌ام
سلام خوبین. خوشین؟ من که خیلی حالم بده. واقعا خسته شدم. اولین...
Read More