سالها پیش به صورت پاره وقت برای یک شرکت بازرگانی کار می کردم. یک روز که وارد دفتر کار شدم شنیدم که در اتاق جلسه، بحث و جدل بالا گرفته و دعوایی شدید به پا شده است.
دقایقی بعد معاون مدیرعامل که با هم رفاقتی هم داشتیم برافروخته بیرون آمد. پرسیدم چی شده چرا اینقدر داد و بیداد؟ گفت:« که دو هفته است چند کامیون که بار زده بودند برای اوکراین، در مرز آذربایجان به اوکراین به دلیل ایراد در مدارک، توقیف شده و روزانه مبالغ کلانی جریمه پرداخت می کنند و تازه رشوه به ماموران هم هست»
پس از آن، از او خواستم کل داستان را شرح دهد. فهمیدم که می توان مشکل را با یک سربرگ ممهور شده با تاریخی قبل از توقیف حل کرد
به معاون شرکت گفتم من می توانم مشکل را حل کنم! گفت جدی میگی ؟ و بعد رفت سراغ مدیرعامل.
مدیرعامل آمد و به من گفت اگر مشکل را حل کنی ۸ میلیون تومن می دهم. ۸ میلیون پول خیلی زیادی بود می شد با آن یک دوو خرید. من سریع دست به کار شدم و کمتر از یک ساعت سربرگ و نامه و مهر را کامپیوتری درست کردم.
پیش از ایمیل کردن آن، از مدیرعامل پرسدیم سر حرف تان هستید که؟ گفت مرد و قولش! این رو بفرست بره اگه کامیون ها ترخیص بشن به روی چشم.
ما هم قول شان را پذیرفتیم و ارسال کردیم. روز بعد کامیون ها آزاد شدند. همه خوشحال بودند و رییس چند کیلو شیرینی هم پخش کرد. کمی که از تب و تاب ماجرا گذشت آمد دم میز من و یک تراول ۵۰ هزار تومنی گذاشت روی میز و گفت بفرما این هم شیرینی مخصوص شما!
گفتم مثل اینکه فراموش کردید! قرار ما ۸ میلیون تومن بود! گفت چی؟ هان! دیروز من حالم سرجاش نبود یه چیزی گفتم. تو یک ساعت هم کار نکردی!من ۱۰ برابر یک ساعت کار تو دارم بهت پول میدم.
این شیوه ی مدیریت جهان سومی هاست! مدیرعامل در دو هفته به پول آن زمان نزدبک به ۴۰ میلیون تومن هزینه به گمرک داده بود. ولی حاضر نشد به کارمند خودش یک پنجم آن را بدهد.
در آمریکا شرکتی که موتورهای غول پیکر کشتی می سازد، پس از ساخت یک موتور برای شرکت مرسک، متوجه می شوند که موتور کار نمی کند. ۱۰ روزی، مهندسین شرکت به آن ور می روند ولی متوجه ایراد کار نمی شوند!
سرانجام تصمیم می گیرند به یک استاد مکانیک دانشگاه که متخصص در طراحی بود مراجعه کنند تا بلکه استاد پی به ایراد موتور ببرد. پس از دو ساعت که استاد، موتور را وارسی و بررسی می کند متوجه ی چیزی غیرعادی می شود که البته شرکت این چیز را علنی بیان نکرده ولی احتمالاً گیر کردن تراشه در جایی مثل یاتاقان بوده است. به هر حال استاد ماهر دست در جعبه ابزار برده و چکشی در می آورد و با آن چند ضربه به بخش مورد نظر می زند و به ناگهان! موتور چندین میلیون دلاری به کار می افتد.
روز بعد استاد یک پاکت دریافت می کند حاوی چکی به مبلغ ده هزار دلار که نوشته بود بابت دستمزد تعمیر موتور کشتی! استاد از این مبلغ زیاد تعجب می کند و چک را با نامه ای پس می فرستد و می گوید من فقط یه چکش زدم.
روز بعد همان چک را با نامه ای ضمیمه دریافت می کند که نوشته بود بله درست است بابت آن چکش زدن به شما ۲ دلار دادیم و بابت مهارت و هوش تان ۹۹۹۸ دلار که ناقابل است.