تازه اومده بودم آلمان. مجبور بودم برای خرج زندگی و دانشگاه كار كنم. تو شيفت شب يه كارخونه كار می كردم. يه شب كه زودتر از معمول حدود ساعت ٢ نيمه شب می رفتم خونه به يه چهارراه رسيدم كه چراغ راهنما داشت. چراغ عابر پياده قرمز بود ولی هيچ ماشينی تو خیابون نبود خواستم رد بشم ديدم يه خانمی اونور چهارراه ايستاده تا چراغ عابر پياده سبز بشه.
يك لباس غیرعادی تنش بود. موهاش هم مخلوطی از رنگ های مشكی و بنفش داشت. دور چشماش رو به طور غير عادی سياه كرده بود. چند تا حلقه هم تو گوشش و دماغش بود. يك پوتين چرمی مشكی هم پوشيده بود. خلاصه همه مشخصات آدمهايی رو داشت که تو ايران بهشون ميگن شيطانپرست.
من مسلمان می خواستم از چراغ قرمز رد بشم. و توجيه من اين بود كه ماشينی رد نميشه. ولی اون خانم شيطانپرست ايستاده بود تا چراغ سبز بشه. در چنين مواقعی وقتی از آلمانيها می پرسی خوب چرا ايستادی، ماشين كه نمياد؟ می گن از روی ديسيپلين ايستادم. ديسيپلين رو توی اینطور مسائل شايد بشه ترجمه کرد وجدان یا رعایت قانون…
يعنی اينكه تو كاری رو به زور قانون و مجازات انجام نمی دی بلكه چون فكر مي كنی اون كار درسته و بايد انجام بشه انجامش ميدی. طبق يك قانون درونی. برام خيلی جالبه این نوع خویشتنداری.
اين صحنه من رو خيلی به فكر فرو برد. فهميدم برای دولت آلمان اصلا مهم نيست كه تو چه دينی داری یا چطور لباس می پوشی یا چه موسیقی گوش می دهی یا حتی چه نظری داری. برای دولت فقط مهمه كه تو جلو چراغ قرمز بايستی. يعنی تا وقتی كه قانون رو رعايت كنی و به حريم ديگران آسيبی نرسونی می تونی هر عقيده ای داشته باشی.
فهمیدم اصلا وظيفه یک حكومت اين نيست كه يك دين يا يك عقيده رو تو جامعه رواج بده و به شكل قانون دربياره و مردم رو به پيروي از اون قوانین دینی مجبور كنه بلکه وظيفه يك حكومت اينه که شرايط رو جوری فراهم كنه كه هر كس هر سبك زندگي و دينی رو كه دلش خواست دنبال كنه. فقط قوانين اجتماعی هستند كه آدمها رو محدود می کنن كه اونها هم بر اساس رعايت نظم و حفظ حريم انسانها وضع ميشن نه بر اساس يك دين خاص يا دين اكثريت.
توي غرب اگر مثلا يكي بگه من درخت می پرستم و روزی سه بار جلو يك درخت سجده كنه نه تنها اذیتش نمی کنند و به جرم ارتداد حکم اعدام براش نمی برن بلكه دو تا سرباز ميذارن تا از اون درخت محافظت كنند تا اون فرد هر روز آزادانه بياد و سجده اش رو انجام بده.
اون فرد می تونه بره دانشگاه، می تونه كانديد مجلس يا كانديد رياست جمهوری بشه. می تونه روزنامه داشته باشه و حتی درخت پرستی رو در روزنامه اش یا شبکه خصوصی تلویزیونی، تبليغ كنه.
البته اینطور هم نیست که هیچ آلمانی چراغ قرمز رو رد نمی کنه. همه جا یه درصدی آدم هست که حق و قانون رو زیر پا می ذارن ولی به طور کلی رعایت قانون مدنی، تبدیل به عرف شده.
اون خانم شیطان پرست به من آموخت که دین از قانون جداست. كه يك فرد می تونه شيطان پرست باشه و در عين حال از تمام مزايای جامعه هم برای پيشرفت استفاده كنه ولی مهم اينه كه جلو چراغ قرمز بايسته.
مهمتر از همه اینکه هیچکس به خاطر شيطان پرست يا مسلمان يا مسيحی بودن، برای خودش حق عبور از چراغ قرمز رو قائل نمیشه.