فرضیه علمی کمابیش متفاوتی وجود دارد که نگاه مثبتی به افسردگی دارد. مدعیان این دیدگاه می گویند افسردگی در اساس، پدیدهی ناهنجاری نیست و نباید از آن با نام بیماری یاد کرد. به عبارتی، افسردگی شیوه ایی از تطبیق است که به افراد امکان می دهد به کمک خصوصیات فراهمشده در دوران افسردگی، بحرانها و مشکلات مخرب را پشت سر بگذارد.
ولی چه چیز مفیدی میتوان در افسردگی آدمها سراغ گرفت؟ این نظریه جدید می گوید یک انسان افسرده با شدت تمام در حال استفاده از توانایی ذهن خود می باشد تا بتواند به تمرکز و تحلیل ادامه دهد. این امر شبیه راندن ماشین با سرعت تمام در سربالایی است. به همین دلیل خطر جوش آوردن و حتی از کار افتادن آن نیز بسیار بالا است.
وقتی یک نفر ناگهان ورشکست می شود یا به وی خیانت می شود و یا حتی یکی از فرزندانش می میرد، مغز او از طریق سلولهای عصبی مخصوصی که در تبادل با هورمون سرتونین هستند روحیهی افسردگی را ایجاد می کند تا با دقت و تمرکز تمام، چاره ای برای بحران شخصی بیاندیشد.
یک انسان افسرده با شدت تمام در حال استفاده از توانایی ذهن خود می باشد تا بتواند به تمرکز و تحلیل ادامه دهد. این امر شبیه راندن ماشین با سرعت تمام در سربالایی است. به همین دلیل خطر جوش آوردن و حتی از کار افتادن آن نیز بسیار بالا است.
درمان افسردگی می تواند هم از طریق داروهایی باشد که باعث کم و زیاد شدن گیرندهها و شلیککنندههای عصبی مغز میشوند و در ضمن از طریق گفتگو درمانی تلاش کنند به افراد افسرده خاطرنشان کنند که سربالایی زندگی را به سرعتی که تحملش را ندارند طی نکنند.
تردیدی نیست که با همهی این تفاصیل، قرار نیست تاثیرات مخرب افسردگی در انسان نادیده گرفته شود ولی اگر از دید مثبت به افسردگی بنگریم به تصویری از ذهن منفعل و پریشان نمیرسیم که در هرج و مرج کامل به هر سو نظر دارد، بر عکس، یک ادم افسرده مسلح به ذره بین مواجهیم که با ظرافت، دقت و وضوح تمام، در حال ثبت و بازرسی دقیق یک مشکل فردی است.
A molecule in the brain known as the 5HT1A
Depression’s Evolutionary Roots
image source
http://integral-options.blogspot.ca/2012/02/andrew-miller-md-evolutionary-view-of.html