ایراد میگیرند: «چرا به او نگاهی عاطفی دارید؟ سیاست که با عاطفه نمیخواند». توجهی ندارند که شاهنشاه ایرانزمین، پیش از هر چیز یک شاه بود نه یک سیاستمدار. پیوند شاه و ملت ورای سیاست است و این پیوند، آن عنصر کمیابیست که به قوام ایرانزمین، دوام میدهد.
اینجاست که دیگر ایراد دوستان نیز پاسخ میگیرد که انتقاد کرده بودند چرا شاهدوستی را نزدیکترین راه به ایراندوستی دانستم. بدیهیست که آن سخن، به معنی تجویز سامانه پادشاهی برای فردای ایران نیست. بلکه سخن این است که اگر شما در چشماندازی تاریخی، شاهان ایرانزمین را دوست داشته باشید، به صورت منطقی امکان ندارد نگاهی عاری از عاطفه به ایران داشته باشید.
این رابطه مستقیم بین شاهدوستی و میهندوستی در هیچ گرایش دیگری وجود ندارد؛ وگرنه بدیهیست ایران معادل پهلوی نیست؛ اساساً پهلوی از این رو بزرگ و ستودنیست که ایران را دگرباره بزرگ و ستودنی کرد.
شاهنشاه ایرانزمین حتی آرامگاهی نیز در ایران ندارد اما چه باک، که شاه بزرگی که یزدگردوار در قاهره جان باخت، در نبرد تاریخ سربلند بیرون آمده است. بدون تردید، او اکنون یکی از محبوبترینها نزد مردم ایران است و این محبوبیت نزد پیر، جوان، روستایی و شهری، چه استخوانیست در گلوی ایرانستیزان…
یادت گرامی بزرگمرد مشرقی!