پلنگی بود واسه خودش

رفته بودیم پیش یکی از دوستای آرایشگرمون که یه سری بهش بزنیم. بارون ملسی می بارید. وایساده بودیم رو بالکن سالن تو طبقه پنجم مجتمع و داشتیم خیابون دم غروب رو نگاه می کردیم که گفت: مشتری دارم. می خواد بره مهمونی باید موهاشو براشینگ کنم. می خوای تو هم بیا تو ببین…

گفتم: نه چکار دارم؟ وامیستم همین جا از بارون لذت می برم. تو برو به کارت برس ولی رفتیم تو.

مشتری اومد تو. نمونه کامل یه پلنگ واقعی اینستایی، یه جفت ابرو داشت تو مایه های ابروهای امام‌راحل؛ پرپشت و سیاه، با موهای بلند خیس و چشمهایی که لنز بنفش توش گذاشته بود، گونه هاش یکی می رفت شرق، اون یکی غرب. لباش از زور تزریق دیگه باز نمی شدن. تو دماغش نگین گذاشته بود و یه عالمه ساک و بند و بساط هم با خودش آورده بود.

قبل از اینکه بشینه رو صندلی رو کرد به دوست ما: وایسا لباس عوض کنم. امشب خیابون اندرزگو مراسم نامزدی خواهر دوست پسرمه. می خوام بترکونم …

لباسشو عوض کرد و کفش پاشنه بلند پوشید و یه سیگار روشن کرد. ما همونجور بزمیخ وایساده بودیم. گفت: می کشی؟
گفتیم: نه. شما راحت باش. صرف شده…

سهیلا به ما چشمک زد. ما رو کشید رو بالکن و گفت: تورو خدا بهش متلکی چیزی نندازی. مشتری وی آی پی مه. می پره…
گفتیم: نترس. این پلنگی که ما دیدیم به این زودیها نمی پره. می بینی که همونجا رو صندلی داره استوری می ذاره واسه فالوئراش: من و آرایشگرم همین الان یهویی! .

دوستمون خندید. گفت: دیوونه! تحصیکرده است. روانشناسی خونده. فکر کنم یه کم مسته. کاری به کارش نداشته باش. بذار راحت باشه.
هیچ چی دیگه… سرکار خانوم یوزپلنگ رفت زیر سشوار و یله داد به صندلی و مشغول گوشیش شد. مام بند و بساطمونو جمع کردیم و از در سالن زدیم بیرون. جلوی مجتمع یه ماشین شاسی بلند پارک کرده بود و یه آقای جوون با دست و بال تمام خالکوبی داشت سیگار می کشید و با یکی تلفنی حرف می زد. احتمال دادیم جفت همون پلنگ طبقه بالایی باشه‌. حقا که خوب به هم میومدن.

کی می گه نسل پلنگ و یوز ایرانی منقرض شده؟ دوتاشونو ما خودمون همین امروز رویت کردیم. منقرض نشن صلبات و من الله توفیق!

More from ستاره کریمیان
آخوندک
امروز با همکارا حرف از حشره و جک و جونورهای مختلف می...
Read More