دست از خودتحقیری ملی برداریم

این روزها متاسفانه بیشتر از همیشه شاهد خودتحقیری ملی هستیم. مدام از همدیگر با بدترین صفت ها یاد می کنیم و به همدیگر می گوییم ایرانی ها چنین هستند و چنان… اصلاً انگار لذت می بریم خودمان را ملقب به همه آسیب‌ها، مرض و عادت‌های بد نشان دهیم.

به نظر من این تفکر خودتحقیری ملی، به جا مانده از دورانی است که اکثریت بشر رعیت و بی سواد و سرشار از خرافات بود. وبا، کوری، کچلی و تحقیر روزانه ناشی از کار با کمترین مزد و مواجب در مزرعه، عزت و اعتماد را از بشر گرفته بود.  دوره ای که یک اقلیت ۵ درصدی اشرافیت، همه امکانات را در اختیار داشت و احساس می کردند افراد نخبه و و برگزیده ای  هستندکه باید قیم و آقای رعیت باشند.

فرزندان تحصیلکرده خان ها و اشراف هم قاضی می شدند و زمامدار، هم  روحانی و شاعر و عالمِ دانشمند و به این نتیجه قطعی می رسیدند که عوام، ذاتاً پست و بی مایه و ذلیل هستند.

همان نخبگان با گسترش انقلاب صنعتی، آموزش عمومی، برق و آب و جاده و بهداشت عمومی راحت نبودند و می دیدند  که رعیت و عوام، شانس ابراز وجودشان و حق تحصیل و کنجکاوی و دانش عمومی شان و در نتیجه عزت و احترام شان، بیشتر می شود.

در دوران معاصر ولی با وجود همه شانتاژهای فرهیختگان متعلق به اشرافیت و خانخانی، به خاطر افزایش مداوم سطح رفاه عمومی، شاهد افزایش شعور شهروندی هستیم. افزایش احترام به طبیعت و حیوانات… افزایش انسان های خردمند و خوش فکر در بین اقشار پایین جامعه… ضمن آنکه  آموزش به افزایش احترام به فرزند و بخصوص زنان جامعه منجر شد.

متاسفانه فرهنگ نخبه گرا و از ما بهترانی، در بین روشنفکران ایرانی همچنان به قوت خود باقی است و هنوز فرهنگ عوام، هنر عوام و این روزها به مدد اینترنت، ابراز وجود عوام، را نمی خواهند بپذیرند. از حق رایی که مردم دارند ناراحتند و مدام سعی می کنند قیم وار به آنها گوشزد کنند که فریب خورده و سازشکار و نان به نرخ روز خور هستند.

ما اگر به تاریخ تغییر تحولات فکری غرب در این زمینه بنگریم به طور مثال از یکطرف شاهد رنسانس سیاهپوستان در هارلم امریکا در اوائل قرن بیستم هستیم که سیاهان عمداً و با جدیت تمام سعی می کردند عین فرزندان اشراف به فلسفه و اندیشه های جدی روی بیاورند و از طرف دیگر شاهد روشنفکرانی در انگلیس هستیم که به عمد ساده و کارگری می نوشتند.

این نوع تلاش ها در ایران متاسفانه ابراز وجود پیدا نکرد. حتی وقتی هم که کمونیست ها و سوسیالیست های ایرانی  در بین روشنفکران،  بیشتر شدند آنها نیز به هنر خواص و شیوه بیان و ابراز از ما بهترانی و نخبه گرا دل سپردند.

این روزها مذهبیون مردم را خس و خاشاک می نامند و رادیکال های چپ مردم را عوام و فریب خورده و بازیچه دست حکومت ها می بینند. اما زندگی روزمره و مصاف مداوم مردم با ریا و تزویر و بی عدالتی های حکومت مذهبی، به اکثریت شهروندان فرصت تهیه یک ذهن سیاسی منتقد را داد. بخش بزرگی از ایران در حال حاضر قادر است انواع ترفندها و شرارت های حکومت مذهبی را تشخیص دهد و از هر فرصت ممکن برای دهن کجی به کل این سیستم  استفاده می کند.

این حقیقت را نمی شود نادیده گرفت که حکومت نالایق و ریاکار با ایجاد بحران در زندگی و معیشت مردم، به مرام و اخلاق شان نیز آسیب می رساند. گرانی، تورم،   بیکاری و آینده نامعلوم، مردم را واداشته که در این نظام سراسر دلالی و رانت و فساد، برای بقای شان، بخشی از خصلت های آنها را به کار بگیرند. اما حمله به سقوط اخلاقی جامه فقط حمله به عوارض یک مصیبت است

با این همه، بخش بزرگی از شهروندان ایران دارند از بلوغ اجتماعی نسبی برخوردار می شوند. کمی تبدار و هیجان زده اند چون توسط یک حکومت دلال صفت، مرام های شان در هم ریخته شده است. مثل بوکسوری که ضربات محکمی خورده است و به ناگزیر گاردش باز شده است و همه آنچه می دانست و می شناخت را هم دیگر رعایت نمی کند…

امیدوارم برای اولین بار هم که شده کارگزاران فرهنگی و روشنفکران ایران عزیز، ضمن دیدن آسیب ها به تلاش ذره ذره مردم برای دور زدن طاعون حکومت مذهبی نیز اشاره کنند. امیدوارم  انسان های خوش فکر وطن از خودتحقیری ملی فاصله بگیرند و خوبی های مردم شان را هم ببینند.

More from ونداد زمانی
تفسیر هگل از بد شدن روزگار
فیلسوف آلمانی هگل، شیوه ای از نگاه به تاریخ را عرضه می...
Read More