بی خیال ترین آدمی بود که دیده ام. دیپلم هم نگرفته بود. سالها پیش ترک تحصیل کرده بود. کارش پاک کردن استخر بود. روزی دو سه تا استخر پاک می کرد، پولش هم همان روز خرج می کرد. با برادرش زندگی می کرد.
یک روز گفت: «میخوام زن بگیرم». گفتم: « مبارکه. بگردی بالاخره یه دختر خوب پیدا می کنی. گفت: « دختر خوب که منو نمی گیره. نه پول دارم، نه کار درست و حسابی، نه تحصیلات. دیگه هر کی باشه فرقی نمی کنه»
مدتی با یک دختر بود. بعد ولش کرد. گفتم: «پس چی شد؟» گفت: «بابا این وضعش از من داغون تر بود. حتی دیپلم هم نداشت. توی یک فروشگاه کار می کرد. هیچی»
:سریع یک دختر دیگه پیدا کرد. بعد هم ولش کرد. گفتم «چی شد؟» گفت: «دیپلمه ریاضی بود. تو یه شرکت منشی بود. همچین حقوقی هم نمی گرفت. فایده نداشت»
دختر بعدی هم آمد و رفت. جریان را پرسیدم. گفت: « یه مهندس راه و ساختمان بود. بگو بنا دیگه. مهندس که یه لیسانس بیشتر نداره. حالا که لیسانس ریخته، همه مهندسن. تو یه شرکت کار می کرد. یه مهندس مگه چقدر می گیره؟ تازه شش روز هفته هم کار می کرد»
مورد بعدی چند روز بیشتر دوام نیاورد. گفتم: «این دیگه چرا؟» گفت: «بابا این یارو فوق لیسانس فیزیک بود. آخه فیزیک به چه دردی می خوره؟ هم دانشگاه درس می داد، هم مدرسه. آخه معلمی هم شد کار؟ برای این چیزها که پول نمی دند»
مورد آخری را که ول کرد با خنده گفتم: «نکنه اینم دکتر بود؟» گفت: «نه بابا، دانشجوی دکترا بود. هنوز یک سالی داشت تموم کنه. نمی دونم اقتصاد می خوند، بازرگانی بود، بقالی بود، چی بود. با برادرش هم یه شرکت کوچولو راه انداختن. ولی نه. شیمی و فیزیک و مهندسی و این چیزها فایده نداره. اگه پزشکی، وزیری، وکیلی باشه، باز یه چیزی»
گفتم: «شوخی می کنی». گفت: «نه بابا. خبر نداری. بازار شوهر خیلی داغه. شوهر پیدا نمی شه. منم نمی دونستم. این چند وقته فهمیدم» موقع رفتن هم اضافه کرد « تو که دیپلم داری احتیاط کن. تو رو رو هوا می زنن. به کمتر از پزشک راضی نشی»