رفتم برای پاسپورت عکس بگیرم. توی آتلیه یه خانمی اومد پشت دوربین. انگار عجله داشت. سریع حرف می زد. کلمه ها رو بی فاصله میگفت :«قوز نکن! لباست رو مرتب کن!»
با اون اخم هاش هل شده بودم. شاتر اول رو زد. حرکاتش آنقدر سریع بود که روسریش افتاد. صداشو برد بالا گفت :«آقا اخم نکن!»
ابروهام رو تا جایی که می تونستم از هم باز کردم ، یجوری که وسط پیشونیم داشت جر میخورد. باز شاتر زد. داد کشید :« میگم یه لبخند بزن!»
یه لبخند ابلهانه زدم. بازم شاتر زد. عکس رو تو صفحه مانیتور دید یه لحظه. خشکش زد. پیشونی خودش رو با دو تا انگشتش چلوند. خودش بدجور از این آخری پشیمون شد. با یه دهن کجی بدی گفت :«همون عکس اول بهتر شد، شما، همون بهتر عکس افسرده بمونه روی پاسپورتت» بعد سریع از اتاق بیرون رفت و در رو کوبید به هم.
خواستم بگم خانم، هیچکس به غمگین بودن عکس گذرنامه دقت نمی کنه. اونم یه ایرانی بیچاره مثل من که می خواد از این «جهنم ورژن آخر» فرار کنه. خواستم بگم آخه محترم، فرودگاه فقط جای رد شدنه. کسی به صورتت هم نگاه نمی کنه چه برسه به عکس پاسپورتت.