گروه خاصی از زنان به نام چسبندگان

خیلی وقت است با خودم کلنجار می روم در باره اش بنویسم یا نه؟ یک روز و دو روز هم نیست. هر بار می خواستم چیزی بگویم با خودم فکر کردم « بیخیال! در باره هم جنس هایت اینطور فکر نکن. نگاهت را عوض کن. به آنها فرصت بده. شاید اینطوری نباشد که تو فکر می کنی» اما بعد از دیدن هزاران زن در مدرسه و دانشگاه و فامیل و سر کار، دیگر نمی توانم ساکت بنشینم. می خواهم تکلیفم را با گروه خاصی از زنان ( که متاسفانه درصد زیادی را هم شامل می شود) مشخص کنم. گروهی به نام چسبندگان

از همان موقع که مادرم قبض های آب و برق و گاز را داد که بروم بانک پرداخت کنم، نه ساله بودم. بعد از آن، من شدم مسئول کارهای بانکی خانه. بعد مسئول خرید از سوپر مارکت و یک سری کارهای خرده ریز… حداقل چیزی که برایم داشت این بود که فکر کنم از پس هر کاری بر می آیم. بدون نیاز به هیچکس، بدون اینکه منتظر رحم دیگران باشم یا اینکه منتظر باشم کارم زودتر راه بیفتد یا من را بیشتر تحویل بگیرند.

از همان وقتها تا به امروز همیشه حیران می مانم از دیدن هم جنس هایم. زنانی که همیشهِ خدا، کارهای شان را خودشان می کنند اما به محض دیدن یک مرد چنان ضعیفه می شوند که سنگ هم باشی گریه ات می گیرد.

زن هایی که از مردی می خواهند برای شان تاکسی بگیرد، به جای آنها بنزین بزند، فلان قیمت جنس را از مغازه دار بپرسد، می خواهند دو کیلو سیب زمینی که خریده اند را برای شان تا ماشین بیاورد. به جای آنها کلمه ایی را در گوگل سرچ کند، به جای آنها نفس بکشد، بخوابد و زندگی کند و بمیرد.

بیائیم یک بار برای همیشه معنی بعضی واژه ها را توی ذهن مان عوض کنیم. ما زنیم نه زالو! جنس ظریفیم نه ضعیف! نیاز به توجه داریم نه ترحم. بین اینها فرق بگذاریم. ادای ضعیف بودن در نیاوریم. به محض دیدن هر مرد غریبه یا آشنا، به او نچسبیم. یک بار هم شده زن بودن را در چیزی غیر از وابسته بودن معنا کنیم. یک بار هم که شده چسبنده نباشیم.

More from آلما توکل
توی اداره‌مان آقایی هست که دارد طلاق می‌گیرد
توی اداره‌مان آقایی هست که دارد طلاق می گیرد. آشفته است و...
Read More