دخمه خجالت و خودکم بینی

سلام. من ۲۴ ساله هستم و ساکن شهری نسبتا بزرگ. از وقتی یادم است پسر بسیار خجولی بودم. اصلا جرئت روبرو شدن با هیچ آدم یا جمع جدید را نداشتم. من از دیدن آدمها احساس ناراحتی می کردم چون می ترسیدم قضاوت شوم. چون فکر می کردم از آنها کمتر هستم. چون حس می کردم آبرویم می رود اگر حرفی بزنم یا رفتاری از خودم بروز دهم. خلاصه کلام اینکه به صدها دلیل، خودم را معذب  می کردم.

در ۱۹ سالگی در یک مهمانی بزرگ که تعدادی فامیل ناآشنا از شیراز هم آمده بودند داشتم از خجالت، درون فرش خانه محو می شدم که متوجه شدم اکثر مهمانان هم کم و بیش خجالت می کشند و راحت نیستند. سکوتی برقرار بود که یکی باید می شکست. به خودم گفتم ببین آنها هم مثل تو هستند. به فکرم رسید که خوش به حال آن فردی که زودتر از بقیه بر احساسش فائق می گردد چون او زودتر از همه و با درد و عذاب کمتری از این حالت ناخوشایند بیرون می آید.

به خودم گفتم چرا من آن فرد نباشم؟ چرا وقتی در لحظاتی که بقیه هم مثل من شکننده هستند و خجالت می کشند زودتر از بقیه از آن دخمه شرم و خودکم بینی بیرون نیایم؟

آن روز من یکدفعه تبدیل شدم به یک انسان جدید. شروع کردم با همه حرف زدم. از سختی سفر و اینکه چه چیزی لازم دارند گفتم. خندیدم و جو مهمانی را آشنا و بی غل و غش ساختم.

آن روز در پوست خود نمی گنجیدم. احساس قدرت می کردم. هیچوقت در طی ۱۹ سال زندگی ام اینقدر راحت و با اعتماد به نفس نبودم. برای همین اصرار داشتم که هر چه زودتر فرصت دیگری بیابم و این نقش و شگرد را اجرا کنم.

با این شگرد که برای خودم ساختم الان سال ها است که تقریبا هیچ مشکلی برای رابطه اجتماعی ندارم. در درس و دانشگاه هم به دردم خورد. هم در ابراز نظر و سئوال کردن هم در آشنایی با دانشجویانی که واقعا باهوش و با کلاس تر از من هستند.

از همه مهمتر به درد کار و آشنائیم با دخترها خورد. من سعی کردم هر دختری که میدیم یا حتی اگر نظرم را جلب می کرد خودم را جای وضعیت آنها بگذارم و توقعات و محدودیت هایی که دارند و شرم و خجالتی که در تربیت شان است را بفهمم. برای همین با وجود آنکه خوشتیپ و پولدار و با ماشین نبودم بابت تجربه دوستی با دختران ننالیدم.

شاید این شگردم به درد همه نخورد. شاید واقعا بعضی ها نمی توانند آن سد اولیه را بشککند و از دخمه بیرون بیایند. شاید هر فرد سن خاصی دارد که از این مشکل عبور می کند. ولی می دانم که راهش این است که در هرکاری، آدم خودش را جای دیگران بگذارد.

Written By
More from ناشناس
اگر…
مرگ تنها ارمغان شان برای ایران بوده است.
Read More