علی یعقوبی، قدیمی‌ترین دست‌فروش تبریزی درگذشت

اکثر دست‌فروشانِ تبریزی، اول مهاجر و حاشیه نشین‌اند، بعد دست‌فروش. اما علی آقا هم بچه تبریزبود هم ساکن یکی از محلات تاریخی و اصیل تبریز. متولد ۱۳۰۶ بود و ۷۲ سال دست‌فروشی کرد.

تبریز او را می‌شناخت و از او خاطره دارد. همه‌ی این سال‌ها مابین چهارراه شهناز و فردوسی بساط می‌کرد. جلوی درب ورودی یک ساختمان قدیمی که سمتِ راستش قنادی رِکس و سمتِ چپش داروخانه‌ی نظامی است. اما از ترسِ داوود رکس، صاحبِ قنادی رکس که اذیتش میکرد، سمت چپ و کنار داروخانه بساط می‌کرد.

علی آقا اواخر حکومت پهلوی را دید، حکومت پیشه‌وری را دید، حکومت محمدرضا شاه را دید، انقلاب را دید، جنگ را دید، حکومت خمینی و بعد از آن را دید، همگان رفتند و او هم‌چنان مانده بود. تا همین چند روز پیش همان‌جا بساط می‌کرد. دو تا جعبه‌ی ویترینی و یک چهارپایه‌ی تاشو داشت. داخل یکی از جعبه‌هایش چاقو و پنجه‌بوکس و خنجر و قطب‌نما، و داخل آن دیگری انواع سکه و پول‌های قدیمی بود. عموماً جلوی بساطش مملو از جمعیت بود. حتی اگر نمی‌خریدند، وسایلش را تماشا می‌کردند.

۲۷ سال از این ۷۲ سال دستفروشی‌اش را به چشم دیده‌ام، اما هیچ‌وقت از او خرید نکردم. اول ابتدایی که می‌خواندم و چند متر پایین‌تر از بساسطش باشگاه می‌رفتم. بعد از باشگاه چند دقیقه‌ای برقِ چاقوهایش را تماشا می‌کردم.

با کسی حرف نمی‌زد و این اواخر هم به خاطر کهولت سن، کاملاً بی‌حوصله و کمی عصبی بود. قیمت هم که می‌پرسیدی می‌گفت تو خریدار نیستی.

خودش و بساطش جذابیت خاصی داشت، برای همین خیلی‌ها دوست داشتند از او عکس بگیرند، اما به هیچ کس اجازه‌ی عکاسی نمی‌داد. مردم فکر می‌کردند خوشش نمی‌آید، اما مساله این بود که او فکر می‌کرد عکس‌ها را از طرف شهرداری آمده‌اند بگیرند و گزارش دهند تا بساط دست‌فروشی‌اش را جمع کنند.

حالا او دیگر رفته است و آن گوشه از پیاده‌رو برای همیشه خالی از او و جعبه‌های دلفریبش به خاطره‌ها پیوسته است. تبریز یکی یکی دارد انسان‌های خاطره‌انگیز، تاریخی و وفادارش را از دست می‌دهد، همان‌طور که کوچه‌ها و خیابان‌ها و خانه‌هایش را. تبریز دارد تاریخش را از دست می‌دهد.

امیر چمنی در فیسبوک